جمعه ۲ آذر
ایستاده ام شعری از خدیجه مرادبیگی
از دفتر دلنوشته هایم نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۳ ۲۳:۰۲ شماره ثبت ۲۵۶۵۸
بازدید : ۶۴۰ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب خدیجه مرادبیگی
|
ببین... ایستاده ام...
بی آنكه صدایم بزنی...
بی آنكه برایم ریشه شوی ...
روی هوا ایستاده ام ...
و تو نمی دانی چه لذتی دارد این ایستادن بر روی بال های رهایی ...
و نمی دانی كه رهیدن از سحر این جاذبه گرم،
چه حالی دارد ...
ببین ... ایستاده ام ...
بر فراز باید ها و نباید ها ...
من مرزها را شكستم ...
قانون زشت و خشن این زمین را زیر پاهایم له كردم ...
من ایستادم بر فراز آن چارچوبی كه تو برایم به تصویر كشیدی ...
بر فراز آن حصاری كه مرا محدود می كرد در نگاه تو ....
مرا جمع می زد در لحظه لحظه های تو ...
و می رفت تا تیشه به ریشه ی تدبیر و تعقل بشری من بزند ... من ایستادم ...
دیگر دست هیچ بشری به من نمی رسد ...
تبر قانون تو، پاهایی كه بر باد تكیه دارد را
هیچ وقت قطع نخواهد كرد...
خدیجه مرادبیگی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.