يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب خدیجه مرادبیگی
|
مسیحای من ...
رو به كدامین صلیب،
به تقاطع بكشانم نیایش دست هایم را؟
رو به كدامین قبله
زانو زنم درد هایم را؟
و در كجا به اقرار برسانم
گناه های ناكرده را؟
مسیحای من ...
صدای كدامین ناقوس،
سكوت سنگین نفس های مرا
در هم خواهد شكست؟ ...
مسیحای من ...
سرتا پا اسیر گناه ناكرده ام
و سكوتی حزن انگیز ...
در صحن كدامین كلیسا
به حراج بگذارم
تمامی لحظه های زندگیم را؟ ...
نمی دانم راهبه های دلم به كجا كوچ كرده اند؟
نمی دانم در این دیر،
كسی پل می شود بین نگاه اشك بار من و خدای من؟
چه كسی خواهد گفت:
آری فرزندم، آمرزیده خواهی شد ...
مسیحای من ...
كاش در صبحگاهی سرد،
روح من نیز به پرواز آید
رو به ابدیتی همیشگی ...
بی نیاز از دیر،
صدای ناقوس...
و پل آمین ...
(خدیجه مرادبیگی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.