در کدامین بهار ؟؟
انتظار آمدنت را بکشم !!
به هوای عشق بیایی و مرا بی نفس سازی !
می خواهم
بساط هفت سینمان را
در آسمان بگسترانیم !
سبزه ام را به یاد روی سبزه ات کاشتم .
و سیب های سرخم ؛
همان طعمِ تُـــــردی گونه هایت را دارند!
تو را کم دارند
سین های سفره ام
و دستانی که سین هفتمش را ؛
به گردنم بیاویزند ؛
سینه ریزی از مروارید !
و آن هفت ستاره
مست کرده اند با کافه های دلتنگیمان !
و این ها ؛ همه شوق هم آغوشی است
در بالای آسمان خراش ها!
خیلی وقت است
گم شده اند ؛ تک بوسه هایت
روی گردن و بناگوشم!
حال....
خود را آراسته ام !
دامنی پُرچین از شقایق
پیراهنی از یاس های سفید
و پریشان کرده ام
موهایم را
تا شوم ؛ همان پری دریایی ات !!
و تِلی از گل های رُز سرخ در میانش
تو...
میگفتی..
موهایت را که می بندی
باد
دلش میگیرد!!
افشان کرده ام
تاکمی ...
با خیالت آرام گردم
خیالت در همین حوالی است !!
خاطره رسم می کنند ؛
لای موهایم
خیال انگشتان زمخت و مردانه ات!!
و من...
در تنگ بلور ماهی قرمزم
نظاره گر لبخند ملیحت !
نفسهایت ...
مرا به نفس کشیدن وا می دارند!
بیرون میکشند
هوای مسموم قلبم را !
نفس بده به من ؛ در هوای گرفته ی نفسهایت!!
مرا
بفشار در آغوشت
آنقدر بفشار تا یکی شویم با هم!!
حلقه می کنم
دستانم را ؛
به دور گردنت
می خواهم
عاشقانه ترین شالگردن آخرین شب سردت باشم!!
شعرم سکوت کرده است
از ردپای قلمم
بر روی کاغذ
قلم رقصان در آتش عشقم !
و
سپیدی کاغذ ؛ با سپیدهایم سیاه می شود!
نه بانـــــــــــو!!
بس است دیگر
خیالات...!!
پایین بیا
از بلندای پشت بام دلخوشی هایت !
جمع کن
بساط هفت سینت را ؛
و به تنهایی هایت لَــــم بده !
پی نوشت :
سال نو شد ودلت باز ؛ کهنه ماند !!