آرزوهای من شبیه تو بود ،
تو که از جنس آرزو هستی.
می شناسم تو را ، تو که عمری است ،
با دلم گرم گفتگو هستی.
با تو جز حرف دل نگفتم من ،
هرچه گفتم حقیقت محض است.
من همینم ، همین که میبینی ،
از چه سرگرم جستجو هستی.
همه هستیم همین قلم است.
با کمی مرکب و کاغذ ،
معنی هرچه مینویسم توست،
تو به هستیم، رنگ و بو هستی.
من سکوتم سکوت رمز آلود،
ساز خاموشمو تویی مضراب.
بشکن این سکوت سنگین را ،
تو که مفهوم های و هو هستی.
چشمهایم دگر نمی بیند ،
تو نباشی همیشه تاریک است.
در شبان جنوبگان سیاه،
همه کورسو ، تو سو هستی.
آرزو یم شبیه چشم تو بود،
آن نگاه همیشه تابیده.
آن که از ابتدای شعرم بود،
تو همانی ، شبیه او هستی.
میرسم عاقبت به احساست،
با غزل میکنم تماشایت.
ای غزلواره ای شبیه خدا،
میکنم من به شعرم افشایت.
کشف میکنم تو را روزی،
تو که مفهوم ناب احساسی.
مینشانم تو را به قله شعر،
کوه نوری تو اوج الماسی.
ای ستاره بتاب ای کمیاب،
تو بتابی شبی نمیماند.
آنقدر داغ آتش عشقی،
تو بمانی ، تبی نمی ماند.
از غزل گذشتم و کارم،
به غزل مثنوی کشید آخر.
طعم کمیاب بوسه هایت را ،
قلم خشک من چشید آخر.
***
تا که از بوسه ات چشیدم من،
آسمانم ستاره باران شد.
ناگهان یک ستاره کوچک ،
اختری شعله سوز و تابان شد.
اخترم ، نورمنتشر میکرد،
در میان همه سیاهی ها،
میسرودم برای او تنها،
تا شنیدم ستاره گریان شد.
لحظه های قشنگ و نابی بود،
لحظه های خوش ستاره و نور.
لحظه های بدون تکرارم ،
کل هستی به چشمم عریان شد.
آسمان را به سر کشیدم من،
تارسیدم به لحظه خلقت.
آرزوهای ساده شاعر،
درکنار تو رنگ عرفان شد.
یاد آن لحظه ها گذشت از من،
ای نثار رهت هم این و هم آن.
شعرهاتف دوباره می خواند،
ای فدای تو هم دل و جان شد.
این همه از توشد هویدایم،
ای دلیل همه نفسهایم.
از تو میرسد ندا هرشب،
بانگ ناقوس ، تا جرس هایم.
تو دلیلی به دیدنم بودی،
هم تویی علت ندیدن من.
تو که در آسمان نتابیدی ،
از چه تابیده ای به دیدن من.
از غزل ، مثنوی ، قصیده همه ،
کار من بگذرد زهر کلمه.
ای ستاره بیا به ساقه خود،
یک جوانه بزن زمن ، قلمه.
امیر حسین مقدم .
نوزدهم اسفند یکهزارو سیصد و نود و دو.
پ . ن
از 11 شهریور ....
احتمالا این انتشار، چرا و اما های بسیاری برای من خواهد داشت ، اما مهم نیست.
امیدوارم همه چیز، دوسویه باشد .
من شعر ناب را دوست دارم . خیلی ....
یا حق .