سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        مثنوی هفتگی

        شعری از

        مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲ ۱۹:۳۹ شماره ثبت ۲۴۵۹۲
          بازدید : ۴۹۳   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
        آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        حکایت شخصی که سکه ای از وی به چاه افتاد و کیسه ای زر بداد و آن را بیرون آورد و تاویلی که در آن است

        می گذشتی یک سواری از رهی
        که اندر آن ره بود یک حلقه چهی
        سکه ای در دست او بود از درم
        ناگهان اسبش بیفتادی به رم
        جفتکی انداخت و از چه پرید
        سکه افتاد از وی و در چه خزید
        ایستادش در دم و از اسب خود
        شد پیاده سوی و گرد چاه شد
        گفت هر کس این درم از چه برون
        آورد او را دهم مال فزون
        یک نفر گفتا که من این را کنم
        سکه ات بیرون کنم من ای صنم
        در درون چه برفت آن سکه را
        زود آوردی برون گفتی بیا
        این هم آن سکه بگیر و بنده را
        ده تو انعامی و ما را کن رها
        سکه را بگرفت و با یک کیسه زر
        هم به او داد و بگفتا ای پسر
        زود برگیر از من این مال و درم
        که رهاندی فکرم از تشویش و غم  
        گفت برگو این چه راز است ای عمو
        مزد من آن سکه دادی با دوتو
        چاره ات این بود کان سکه رها
        می نمودی در چه ای شیرن لقا
        گفت اینجا نکته ای دارد شنو
        که برای تو همی نغز است و نو
        من دو بار از این گذر بهر امور
        میکنم هر صبح و شب زین چه عبور
        فکر من دائم که از من سکه ای
        باشد اندر این چه ای یار سنی
        فکر من مشغول و جانم در عذاب
        بهر این سکۀ پشیز در خلاب
        این بکردم فکرم از آزار رست
        بعد از آن جانم همه آرامشست
        سکه را از چه برون کردم به دم
        تا که از افکار بیهوده رهم
        بعد از این با فکر آسوده گذر
        میکنم صبح و مسا زین رهگذر
        حال ما باشد بسان آن سوار
        ذهنمان بیهوده درگیر به کار
        سکه آن وهم و خیال است ای پسر
        که فتاد از فکر بیهوده  به سر
        در سرت افکار بیهوده مدام
        می خورد ذهن ترا همچون جذام
        اغلب افکار ما ظن و گمان
        ان بعض الظن اثم از حق بخوان*
        همتی کن چاه ذهنت کن تهی
        ور نه از ظن و گمان در انبُهی
        آنقدر پر می شود ذهن از گمان
        که از آن آرامشت گردد گم آن
        خواب و خور بر تو شود آنگه حرام
        زین تفکرهای بیهوده مدام
        چاه ذهن پر ز آب بس زلال
        می شود از فکر بیهوده ضلال
        گر تو چاه ذهن خود خالی کنی
        از تفکرهای پست و بس دنی
        آنگه از فطرت بجوشد آب پاک
        می شود با جان تو در اشتراک
        جان تو با آب پاک فطرتت
        چون در آمیزد همه در حسرتت
        رشک تو را می برد هر مرد و زن
        می شوی سرمشق جمع و انجمن
        هم خودت گردی رها ای خوش جبین
        هم رهایی را تو در مردم ببین
        در میان جمعی و فارغ ز جمع
        می فروزی در میانشان همچو شمع
        هم نباشد این سخن را آخری
        تو مگیر این گفته ها را سرسری
        رو تامل کن در این نظمم دقیق
        هم بشو در نکته ها تیز و عمیق

        *. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرً‌ا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِ‌هْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّ‌حِيمٌ ﴿الحجرات: ١٢﴾ سورة الحجرات
        ای اهل ایمان، از بسیار پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخی ظنّ و پندارها معصیت است و نیز هرگز (از حال درونی هم) تجسس مکنید و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید (پس بدانید که مثل غیبت مؤمن به حقیقت همین است) و از خدا پروا کنید، که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. (۱۲)

        مرتضی

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3