من داماد میر داماد
نیستم
حتی پسر عین القضاه همدانی هم نه
دروازه غار هم ارث پدری ام نیست
شاملو هم با فروغ اصلا رابطه ای با من نداشته اند
و مسعود ده نمکی نیز
مرا ندیده است اما می شناسد
تازه
قبل از هرچیز پاسپورت ندارم
و هیچ کشوری مرا عنصری مطلوب نمی داند
و اگر جایزه ای در کنگره ای بگیرم
بهزاد خواجات و علی بابا چاهی دق می کنند
هنوز اسفند ماه است
و بهار با آن قیافه زشتش نیامده است
من بدم از روز عید می آید
و این همه روبوسی های دروغین
(آنکه تو را می بوسد در ذهن طتاب دار تورا می بافد ) فروغ فرخزاد
و من درب جیب هایم را عمریست دوخته ام
و به مار حسادت می کنم
و در برابر سگ احساس حقارت
اصلا چرا دختر دایی زن همسایه بالایی مان
به مادر ش سلام نکرد
کسی کسی را نمی شناسد
و در تابستان امسال روز 28 تیر ماه برف سنگینی می بارد
و تا شش ماه خر ، خر را نمی بیند
هنوز بوی علف وطعم جو از نان بلند نشده
جهان به عرعر می افتد
و کودکی صدساله از زنی 20 ساله متولد می شود
که پدرش سالهاست در کارخانه شیر
پلنگ شد و عاشق ماه
و یارانه اش را به باغ وحش وکیل آباد مشهد هدیه کرد و مرد
اصلا این شعر نیست خرعبلات نه
تف سر بالای یک عنکبوت است
اسهال شدید روباه از مکر فراوان است
ویا ........