يکشنبه ۴ آذر
لیسانسه بیکار شعری از ایمان فخار
از دفتر کلاس ا.ول نوع شعر
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۰ ۱۰:۱۶ شماره ثبت ۲۳۷۹
بازدید : ۸۰۵ | نظرات : ۱
|
آخرین اشعار ناب ایمان فخار
|
رفته ولی بیخودی پرپر زده هر طرفی رفت دری بسته شد بس که همش این در و اون در زده تازه جوون قصه ها خسته شد شرکتی پیدا شده بود جور نشد چونکه نه ضامن نه معرف نداشت یه سازمانی بود که مقدور نشد چونکه تسلط به معارف نداشت دکان صنعتگری هم که بسته سالن تولید شده انبار چین صنعت این قصه ی ور شکسته ریشه سوزونده تو دل سرزمین اداره هم یه روز مدیر نداره یه روز دیگه مسئول کارگزینی عاقبت از اون جوون بیچاره می خوان بگیرن تازه پول شیرنی سه تا دلیل بیکاری بیشتر نداشت وقتی که اوضاع رو نمود بررسی بگذریم از اینکه برادر نداشت بی پدری، بی پولی و بی کسی می گن جووون قصه ها بریدش بس که بدی اومد و نا خوشی کرد یه جام شوکران رو سر کشیدش جوونک قصه ها خودکشی کرد خدا رو شکر قصه ی ما دروغ بود و الا اینجا کسی بی کار نیست جز شهر قصه ها که بی فروغ بود جوونی بیکار توی آمار نیست‼!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.