سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        دختری زیبا وناز

        شعری از

        حامد احمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲ ۱۷:۳۳ شماره ثبت ۲۳۲۰۸
          بازدید : ۴۸۳   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حامد احمدی
        آخرین اشعار ناب حامد احمدی

        دختری زیبا وناز و باکره

        رفت از خانه به بیرون یک شبی

        شاد و خرم مست و زیبا شد به راه

        چون پدر می خواست آن شب مشربی

         

        مرد بی غیرت برای خوش شدن

        دخترش را می فرستاد بهر کَسب

        دخترک از کوچه ها شب می گذشت

        او اسیر ترس و تنهایی و رَیب

         

        مرد حیزی در کمین او نشست

        تا رسیدند سمت یک خم کوچه ای

        او گرفت دستان آن گل نازنین

        بی خدا زد صورتش یک ضربه ای

         

        دخترک بی هوش شد از این عمل

        مرد بی ایمان گرفت او را بغل

        او بلندش کرد و بر شانه گذاشت

        پس ببردش و سپس گفت ای عسل

         

        امشبم را با تو من فردا کنم

        بی کسم من با تو گل فحشا کنم

        تهفه ی بازی بابا بوده ای

        عفتت را با تو من رسوا کنم

         

        دختر تنها اسیر مرد شد

        آن شبش او تا به صبح پُر درد شد

        از جفای مرد بی ایمان و پست

        روی ماهش پر غم و گُل زرد شد

         

        آن پدر این گونه غوغا کرده بود

        دخترش را در قمار جا کرده بود

        غیرتش بهر مواد خلسگی

        بی خدا هل هله بر پا کرده بود

         

        روز دیگر بعد آن شب دخترک

        رفت به سمت خانه با سوز و خطر

        تا پدر را دید ماجرا را فاش کرد

        دخترک بر او بکرد یک دم نظر

         

        دخترک تا آن بدید پاشید نفت

        قامتش را بر زمین کوبید سخت

        شعله ای از آتشش زد او به رخت

        دخترک را زین سبب برگشت بخت

         

        این چه رسمیست ای خدای آسمان

        می شود دنیا به کام آن جوان؟

        بشنود آیا صدایش را خدا؟

        می شود فردا به کامش این زمان؟

         

         

        مشرب: در فرهنگ لغات عمید به معنای ذوق و میل هوای نفس آمده است.

        رَیب: در فرهنگ لغات دهخدا به معنای حوادث زمانه آمده است.

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3