دوشنبه ۳ دی
وداع با بهارنارنج شعری از محمد رضا صالحی
از دفتر مسافر بیابان نوع شعر موج نو
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ ۲۱:۵۲ شماره ثبت ۲۳۱۳۹
بازدید : ۶۵۰ | نظرات : ۹۲
|
آخرین اشعار ناب محمد رضا صالحی
|
امروز
زیر بارش لطف حق
برف را می گویم
دانه های خوش رنگ
زیر سایه بانِ روزهای دلتنگی
سایه ی درختان ِ نارنج
قدم به قدم
آهسته برمیداشتم
مرور خاطرات
با هر قدم
سهم من از بهارنارنج
هر قدم هزاران فکر
هزاران یاد
کوله بار اشک و لبخندها
هر چه بود زیبا بود
زیبا بعد زیبا
قدم به قدم
این چنین شد لحظه ی وداع
نه
نکند باز
نکند شروع شود بارش اشک
بس است مَرد
مَرد و اشک
اشک مَرد پیش چشمان دنیا ؟
نه
پنهان کن غم چشمهایت
فرو ببر بغض
بخند
سخته هجران
اما
باز تکرار میشود
شب های سرد و تاریک
قدم های پر خاطره
لحظه های تلخ و شیرین گذشته
غم مخور
می گُذرد...
می گذرد و دوباره تکرار میشود
این روزها که گذشت
گذشتم وگذشتم...
دور و دورتر شدم از آن حس زیبای شهر بهارنارنج
و این چنین رسیدم به سرزمین مادری ام
سرزمینی وسیع با مردمی عجیب
بوی عشق مادر
استشمام عطر عشق
عشق پدر و مادرم
چه زیباست
و چه چیز از این زیباتر
من در آغوش مادرم
و خیره به چشمان پدرم
من به فدای پدر و مادرم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.