دوستان توضیحی در مورد این شعر:
این شعر در تاریخ 18/10/78سروده شده و تلاشی آگاهانه برای ساختار شکنی وفرار از
بن بست قافیه است.سالها بر این باور بودم و هستم که قافیه نباید به حس شعر لطمه بزند
و شعر را از خلوص خارج کند.به همین دلیل بخش زیادی از اشعار حقیر با همین تفکر سروده شده
که همه ی این اشعار را در مجموعه ای به نام اشعار بی سبک من جمع کرده ام
این غزل گونه فقط با اکتفا به ردیف سروده شده و زبان شعر هم به دلیل تاثیری است که در آن زمان
از اشعار حافظ میگرفتم و بسیار تحت تاثیر زبان کهن بودم
شاد باشید
ای ژنده پوش کولی، در خود تاملی کن
این خرقه را بسوزان ،رخت دگر به تن کن
کشکول خستگیها، بر دوش ما فتاده
بنگر به حال زارم ،رو فکر چاره ای کن
مینای ما شکسته، باده به گل نشسته
ای رهسپار غربت، در آینه نظر کن
در بیشه زار دنیا، جز راه رفتنی نیست
بشنو ز پیر صوفی، آهسته تر گذر کن
در گوشه ای نشین و، بنگر به راه رفته
هم خستگی به در کن ،هم لب به باده تر کن
در خلوت شبانه ،جای غریبه ها نیست
مستانه نیتی کن، آزادگی طلب کن
چنگی بزن به سازش، برگیر دامنش را
مستی زخنده پیداست، اما تو گریه ها کن
مطرب بزن نوایی ،خوشتر ز ناله ی نی
با بانگ سرخوشی ها، گوش زمانه کر کن
در جام ما عطش هست!دیگر چه حاجت شمس؟!
با زیرکی قمر را، در خلوتی طلب کن
رندی به ما نیاید، در محضر خدایان
گر مست باده هستی، اظهار بندگی کن
خوشتر ز بندگی نیست، در رهگذار دنیا
دیگر چه جای صحبت؟خاک درش به سر کن