سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        شبح گرگ (قسمت دوم)

        شعری از

        رضا نظری

        از دفتر مثنوي نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ ۱۸:۱۹ شماره ثبت ۲۲۵۱۵
          بازدید : ۸۶۵   |    نظرات : ۵۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ادامه....
         
        به ياد آورد اين ايام شيرين
        خود و يار و رفاقت هاي ديرين
         
        به دنبال نگارش هر شب و روز
        فدا مي كرد، جان، با ناله و سوز
         
        بدو مي گفت يار تو من استم *
        به غير تو كجا من دل ببستم؟!
         
        كنم روح و روانم را فدايت
        تن بي ارزشم را خاك پايت...
        .........................
        شبي برفي به سال پيش از اين بود
        همه، گرگان  گرسنه بر لب رود
         
        يكي گفتا  غذايي در ميان نيست
        گرسنه تر ز  ما در اين جهان كيست؟!
         
        ببايد كه كنون در حلقه اي تنگ
        كنيم از بهر جان خويشتن جنگ
         
        هر آن كس كه بخوابد، طعمه ي ماست
        فنا و نيستي  در  جنگ، او راست
        ..............................
        بگفتا گرگ  با معشوقه ي خويش
        نمي خواهم  ببينم  سختي ات بيش
         
        كنون با من بيا در دره اي تنگ
        به دور از هر هيايو ، دور از جنگ
         
        بدر  جسم مرا  تا خود بماني
        به نيكي ياد كن از من زماني
         
        چو هستي  تو بدان من با تو هستم
        از  اين هستي_  تو همواره مستم
         
        به عاشق گفت معشوقه  كه  اي داد!
        كشم  زين حرف  تو  در  چرخ، فرياد
         
        اگر روزي نباشي نيستم من
        نمي خواهم بدون تو سر و تن
         
        كنون آي و ميتن جمع  گرديم
        كه ما با ديگران همراز و درديم
         
        شدند آن دم  روان  در سوي مرداب
        درون حلقه ي گرگان بي تاب
         
        بگفتا گرگ عاشق با نگارش
        نشيند آن عقب، در پشت يارش
         
        ميان  برف و سوز و باغ بي برگ
        فتاده سايه ي تنهايي و مرگ
         
        يكي از چشم ها بسته، يكي باز
        پر از خشم و پر از وحشت، پر از راز
         
        همه در انتظار خواب يك چشم
        درند آن صاحبش با لذت و خشم....
         
         
        * استم: هستم بود، به خاطر روان خواندن از اين اختيار استفاده كردم!!!
         
        پ.ن.
        قوانين را اين روزها همه تفسير به راي مي كنند! برداشت من هم از اختيارات شاعري اين است!
         
        پ.ن.
        نقد همچنان آزاد!
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0