جمعه ۲ آذر
آدم برفي شعری از حمید پوربهزاد
از دفتر حرف دل نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۲ ۰۸:۵۳ شماره ثبت ۲۲۱۰۴
بازدید : ۶۶۲ | نظرات : ۲۳
|
آخرین اشعار ناب حمید پوربهزاد
|
آدم برفي
پسرک با مادر
رفته بودند خريد
لقمه ناني و پنير
بهز شام آن شب
سوز و سرمايي بود بعد از آن بارش برف
همه جا يخبندان ، پر برف و سرما
در صف نانوايي چشم مادر به سماء شاطر
پسرک آنطرف نانوايي
محو ديدار فروشگاه بزرگ پوشاک
ناگهان آمد و گفت:
آدمکهاي درون ويترين
سردشان است آيا؟
مادرش گفت چطور؟
پسرک گفت سر و گردنشان پوشيدست
با کلاهي زيبا، شالهاي زنگي
برف و سرما اينجاست
من سرم لخت و تنم مي لرزد
آدمک داخل ويترينِ گرم
پس چرا پوشيده است؟
مادرش گفت بيا فرزندم
شاطر آقا رو ببين
پسرک نيک نظر کرد و بگفت:
خب منم اين همه گرمم باشد مي ر قصم
مادرش آه کشيد از ته دل
آه مادر گرم است
پسرک گرمش شد
گفت ديگر تن من گرم شده است
کاش اين مردم شهر همگي مادرشان آه کشند
تا همه گرم شوند
قلبهايي که ز سرماي زمستان سنگ است
ذره اي با آه مادرها نرم شوند
مرد نانوا مي گفت: چقدر گرم شده است
پسرک خنده به لب نان به بغل
در کنار مادر
به سوي منزل شان
زير لب زمزمه کرد
اي خدايا شکرت
نان داغ خانه ي گرم
من دلم مي سوزد
آدم برفي مان بي خانه است.
ديماه 1391
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.