.
دلتنگم…دلتنگم
جانان می دانیم………….
نردبان جهان افتادنیست
لاجرم که تو بالا روی
نمی دونی؟
که عاقبت رفتنی ست؟
پس چرا دل می شکنی؟
دلتنگم…..
گلی پژمرده که تشنه است..
ولی ما…
اورا نمی بینیم
چشم ما رنگها نظاره می کند..
تلخی روزگار را هر گز نمی بیند
بنگر غروب کردن گل را…
روزی او هم گلی خوشبویی بود
………………………..
درد وغم بر چهره اش
فریاد می زند…………..
ولی کو آن دل که جایگاه خداست…
ضلّ بر تو فر مانروایی می کند..
کاش می دونستی
که گل در بغل بلبل چه حالی دارد
پروانه و شمع با هم چه عشقی دارند……..
خدایا . یاد مان رفته
اینقدر محو دنیاییم...........
مست.....
دست در گردن روزگارکرده ایم.......
که یادمان رفته
گل ها ی پیر گلهای پژ مرده
بی مجبت ما
چه داغی دارند
می دونی که عاقبت….
…………………………
نردبان بلورین دنیا آخرش افتادنیست
وشکستنی..پس چرا….دل می شکنی..؟
پس چرا دل می شکنی؟؟؟
رزمی……………..
یا علی مولا التماس دعا دارم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
خدایا همه مارا به را مستقیم هدایت بفرما... تا قدر گلهای خوشبو … پیرمان را بدانیم…ممنونم که به دلنوشته ام توجه کردید خواستم چند لحظه چون پرنده بر شاخه در خت گیلاس قلبتان بشینم ونظاره گره دلهای مهربانتان باشم همین
خدایا ……