سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 19 دی 1403
  • قيام خونين مردم قم، 1356 هـ ش
9 رجب 1446
    Wednesday 8 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      چهارشنبه ۱۹ دی

      به مناسبت رحلت حضرت محمدص و امام حسن ع وامام رضا ع

      شعری از

      هادی بیابانی

      از دفتر دلنامه نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ ۱۵:۱۹ شماره ثبت ۲۱۸۰۱
        بازدید : ۵۲۶   |    نظرات : ۲۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر هادی بیابانی

      گفتم که ماه صفررو به آخر است

      دیدم که باز شروع محرمی دیگراست

       

      دیدم که فلک سیاه و پر از درد وآه

      اشکی به چشم زهرای اطهر است

       

      دیدم که باز روضه هاشده به پا

      گویا بساط عزای پیمبر است

       

      ديم تمام طاق كسري فروريخت

      انگار بر زمين صحراي محشر است

       

      گفتم که ماه صفررو به آخر است

      دیدم که باز شروع محرمی دیگراست

      **********************

       

      یک دم نظری کن ببین چشم ترم را

      آهو نشدم,دست بگیر بال و پرم را

       

      من معتکف كوي توام جايي ندارم

      بگذار به دامان خودت اين سرم را

       

      شد قبله ي چشمان من گنبد زردت

      أن گنبد توخوش نموده سحرم را

       

      من فاصله دارم زحرم وثمري نيست

      ازدورنشانم بده صحن و حرم را

       

      قفلي به درم بسته شدونيست كليدي

      بايك نظري باز بكن قفل درم را

       

        گر  بشوم زائرتوضامن أهو

      أهونشدم دست بگيربال و پرم را

      ************************************** 

       

       

      چشم باور ندارد که تنت می سوزد

      نه فقط تن,كه پا تابه سرت مي سوزد

       

      قصه ات,سینه ی من را سوزاند

      سینه ام همقدم ان جگرت می سوزد

       

      دست و پامیزدی و دیده خواهر تر بود

      خواهرت دیدکه آن بال و پرت می سوزد

       

      زهر هم غربت و تنهایی توباور کرد

      باغم غربت تو زهر به برت مي سوزد

       

      شمع هر انجمنی آب شد ازغصه  تو

      شمع بر سنگ آن بی حرمت می سوزد

       

      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2