يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر منوچهر منوچهری (بیدل)
آخرین اشعار ناب منوچهر منوچهری (بیدل)
|
من بارها شکستن غنچه ها و خندیدن گلها وزاری بلبلان وقهقه مرغان وریزش آب ها را دیده ام من بار ها آهنگ شور انگیز موسقی ونغمه عاشقانه پرندگان را در کنار آبشار دیده ام من بار ها نام ونوس الهه وجاحت را شنیده ام وحتی پیکر نیمه عریانش را بصورت مجسمه ای از عاج دیده ام ولی بگذار بگویم آنانکه ونوس را زیباتر از همه می دانند هنوز نگاه جذاب ولبخند زیبای و اندام موزون ترا ندیده اند وگرنه ونوسی جز تو نمی شناختند آه چه سعادت مندم من ..آیا می دانی زردی آفتاب برای چیست برای اینکه اوهم مثل من شیفته ودل باخته توست او هر بامداد از راه دورو درازی به پا بوسی تو می آیدو اشعه طلائی خود را به روی درختان می افکندو غنچه ها را دایه وار در آغوش میگیردآنگاه لبان جذاب ترا بدونه شرم میبوسد وبا گیسوان پر شکنت بازی میکند ودست در گردنت انداخته وترا در جادر زرین خود پنهان میکند ای آفتاب زیبا بعد از این من خود را به تو می سپارم زیرا تو همچون من در مانده ونا توان نیستی عشق من نگذار دوریت مرا مثل شمع آب کند.. ومثل پروانه گرد وجودت جان دهم پرهیز کن ای زاهد زان خرقه ساطانی از بهر امیری چون در یای خروشانی از حرس و طمع بگذر با آ ز مکن خلوت در سیم زر دنیا بس هست پشیمانی این ملک نمی ماند از بهر کسی ای دوست ما قصد سفر داریم زین قلعه انسانی بیهوده چه میگوئی نا لیده چه میخوا هی نیکی کن این شمعست در آن ره طولانی بی منت آن حاتم در سفره حق بنشین در شکر خدا فرق است در آدم حیوانی بی چشم نخواهی دید بی پا نخواهی رفت این قامت گل بردار با قامت انسانی جانا خبرت آید کین لحظه نمی مانی چون نیست گلی دائم وابسته به گلدانی فقط بخاطر تو
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.