سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      یاد تنهایی سهراب بخیر..

      شعری از

      علی دهقان

      از دفتر نگاه نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۲ ۱۸:۱۳ شماره ثبت ۲۱۳۰۱
        بازدید : ۹۲۲   |    نظرات : ۲۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر علی دهقان

      در میان آسمانهای خیال ...

      در پس رویای سرسبز وصال ...

      در میان رازهای آینه.....

      گفتگوهای من وآن بغض های پر گله....

      ناگهان شعر به تقدیر زمان می خندد

       

      و دل قاصدک منتظر قصه ی عشق....

      پنجه در پنجه ی طوفان زمان می بندد...

      و همانجاست که تو....

      به من و گریه ی پر سوز دلم می خندی...

      نه چنان شعر پر احساس  حمید...

       

      و نه چون رهگذر خانه ی دوست...

      در کلام شب سهراب عزیز...

      تو فقط می خندی...

      و من آنجا تکیه بر سایه ی تنهایی خود می بینم...

      پیچک سبز خیالی که میان شب تنهایی من می پیچد

      و به نجوا به دل خسته ی من می گوید....

      من نه سیبی به کف باغچه ای از دل خود می کارم...

      و نه چون رهگذرخانه ی  شن های غریب....

      از وجب کردن فوواره ی جاوید اساطیر جهان می آیم...

      من خودم می دانم...

      خانه ی دوست کجاست....

      در فلق نیست ولی!!!!

       

      در دل کوچ همین  قافیه هاست....

      و به دل می گویم...

      عشق اگر در دل سهراب نشست...

      ساز تنهایی شب با دل مهتاب شکست....

      یا که در شعر حمید....

      غم باران به دل شیشه ی بی تاب نشست...

      یا که در خلوت تنهایی بیدار فروغ...

      خواب به چشمان دل واژه نرفت....

      یا که در همهمه ی باد خزان...

      خستگی بر دل آن قیصر بی تاک نشست...

      یا که در کوی فریدون زمان ....

      گل تنهایی احساس به بیداد شکست....

      یاد تنهایی احساس شقایق باشم...

      و به سوگند تماشای زمین بنشانم....

      شاخه ی نور همان رهگذر خسته ی غم را...

      که به اعجاز...

      سخن می گوید...

       

      به تماشا سوگند...

      و به آغاز کلام...

      و به پرواز کبوتر از ذهن...

      دل خوشی ها کم نیست....

      مثلا این خورشید....

      که ترا چون گل سرخ...

      در پس همهمه ی شهر سکوت...

      در دل باغچه ای از غم آغوش شقایق پیچید ...

      پس بیا شکل همان کوچ دقایق باشیم...

      پنجه در پنجه ی طوفان همه عمر....

      فارغ از بغض غریب دل عاشق باشیم...

      در زمانی که همه با غم دلگیر خزان درگیرند ...

      و نشان از دل آن قاصدک مست وزان می گیرند...

      کسی اندازه ی زیبایی لبخند خزان...

      عاشق زمزمه ی گرم اذان دل ما نیست...

      پس بیا چون گل سرخ...

      حاصل از شیطنت کودک غافل باشیم....

      و به زیبایی بی وزنی  شعر دل آن احمد صادق گوییم...

       

      وقتی گل لبخند به ما گفت سلام...

      وقتی که قلم سجده نمود از غم تو...

      بر وادی پر شور کلام...

      از دل کوچه ی دلتنگ نسیم....

      همه تن های دلآ لوده ی شهر...

      همه ی رهگذران...

      به گل واژه ی من سنگ زدند....

      تا که در غربت اشعار فریدون زمان ناله کنند...

       

      واژه هایی که در آن کوچه ی خلوت...

      تا فراموشی گنگ دل من منتظرند...

      صحبت از معرکه  در معرکه نیست ...

      گله از قیمت عریان شدن شعر من است....

       

       

      که به اندازه ی انسانیت شعر مشیر....

      گندم وسوسه در خرمن ابیات زمین می کارد...

      و به من می گوید...

      مگر آن کوچه چه داشت....

      که همه فاصله ها سنگ شدند...

      و نگاه همه ی خاطره ها...

      ناگهان تنگ شدند...

       

      از فریدون که گذشت...مصرع خسته و مست...

      بغض شعر من بیچاره شکست...

      نه که من شاعر شعرو غزلم

      نه که از اوج غزل باخبرم...

      من فقط می دانم ...

      شعر چنان چشمه ی  آبیست...

      که در خاطره ها می جوشد...

      و چنان زمزمه ی باد خزان...

      بر دل رهگذر عمر زمان می گوید...

       

      قافیه...وزن

      مصرع و بیت و ردیف...

      همه با شعر دل آمیخته اند....

      لکن از روی سپید دل ما...

      آبروها به زبان ریخته اند...

       

       

      یاد نیما صفتان شب شعر دل ما باز بخیر...

      یاد نیمای خوش آواز بخیر...

      آنکه در فرصت چوپانی خود زمزمه کرد...

      و میان همه ی شور دلان....

      صحبت از کم شدن فاصله کرد...

      یادمن هست میان غم ابیات شروع...

      آخرین لحظه ی آرام فروغ...

      صحبت از حادثه بود...

      همه فریاد زدند..

      چه کسی یاد دل ضجه ی بیداد غم فاجعه بود...

      و چنین زندگی از مصرع  ابیات گذشت...

      و فروغ از غم تنهایی خود باز شکست...

       

       

      لحظه ی ارام فروغ...

       

       

      خسته از جور نسیم

      با دلی مست و حزین....

      گله بر شعر شب  حافظ عاشق بردم ...

      شکوه و بر داغ غم مست شقایق بردم...

      حافظا مرد ادب گوش بده...

      هیچ نگو...

      با من از بحر طویل غزلت نیک نگو...

      امشب از غصه ی غم...

      موج نیمایی ما طوفان است...

       

      قفس قافیه ی شعر خوشت...

      لیک چه بد باشد و خوب...

      وقف ارزانی زندان سپید دل این خسران است....

      شعر شیرین نمک واره ی ما....

      گر چه در قافیه ها لنگان است....

      لکن از سوز دلش نیک ببین...

      همه ی خانه ی دلها....

      که عجب ویران است....

      یاد تنهایی سهراب بخیر...

       

      با همان قبله ی سرخ...

      و همان حس غریبی...

      که غزل از دل این واژه سترد....

      من به نیمایی خود می بالم...

      نه که از روی غزل واره ی تو بیزارم...

      نه...

      من فقط عاشق این احساسم...

      که در این خانه ی عشق...

      آنچنان اشک به تکرار غزل...

      مصرعی بر دل غم گونه ی احساس خودم بنشانم.....

       

      پس غزل سنگ نزن....

      طعنه بر قلب دل تنگ نزن....

      که سپید دل ما نقش یک خاطره در کنج همین دیوار است.....

      پشت دیوار اما...

      کودک شعر من آشفته ی این گفتا راست...

      و به خود می گوید...

      یاد تنهایی سهراب بخیر..

      .

      یاد آن یاس پر احساس بخیر.....

      .............

      .....

       

       

      می دونم موضوع تکراری بوده و هست

      اما تکرار هم نمی تواند در هزاران سال

      گوشه ای از ارزش وجود این عزیزان را

      تصویر کند...

      با تشکر از همه ی دوستان...

      علی خالصه دهقان...

      رامتین...

      آذرماه..نودو دو...

      ...

      ...

       

       

       

      تا ..بعدی بسیار نزدیک...

      زادروز شاملوی بزرگ مبارک....

       

      باران یعنی تو که از  گونه ی تشویش دل خسته ی  من می باری.... 

      فایل دکلمه صوتی...

      http://s5.picofile.com/file/8103784192/cc.wma.html

       

       

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0