توضیح: این شعر را در دهه اول محرم سرودم اما با نزدیک شدن به اربعین حسینی آنرا تقدیم شوریدگان حسینی م
پرگار بلا
در دلم نشسته باز حال وهوای کربلا
سینه ام گشوده باز بهر فضای کربلا
کاروان تازه رسید به وادی دشت بلا
ساربان دل نگران ازسفر کرب وبلا
هاتفی داد ندا منزل آخرت کجاست
تا به کی راه بریم درکف ودامان بلا
در دلم شکسته شد غصه وماتم وعزا
سینه ام گشوده شد بهر عزای کربلا
چو محرم برسد داغ دلم تازه شود
نام آن غنچه لب و حنجر سرخ کربلا
دلم ازتشنگی اصغر نالان بگرفت
آه ازآن ناله جانسوز صغیر کربلا
حرمله تیربیانداخت به سوی حنجرش
آه از آن لحظه ی جانسوز گلوی کربلا
کودکان گریه کنید برعطش طفل صغیر
آه ازآن داغ جگر سوخته در داغ بلا
یک طرف ناله ی دخترکی خرد شنید
آه از آن تشنگی ساقی عطشان بلا
به کنارعلقمه ساقی عطشان برسید
آه ازآن دست که افتاده به دشت کربلا
دست وبازوی چوازدست بداد ساقی آب
شرمش آمد که نبرد آب به طفل کربلا
مشک چنان زخم بشد ازشررتیغ جفا
ناله ای کرد به آشفتگی آه گلوی کربلا
چوحسین گوش بکرد ناله ی عباس شنید
یا اخا سوی من آ تا رهم از دام بلا
رفت آن شاه شهید سوی اخا با دل خون
گفت که بشکست کمرم ای مه تابان بلا
پس کجا راه برم بی تو به دامان بلا
چاره کار گسست از پس توای قمرم
حالیا این من و این قوم دغای کربلا
کربلا چه خوانمت وادی اندوه وعزا
کربلا نام تو شد نقطه پرگار بلا