گفت که عاشق من است ودلش بی تاب است
شب نمی خوابد از عشق چنین بی خواب است
من که از عشق نمیدانستم
گفتمش: عشق چه رنگی دارد!
خنده ای کرد وچنین گفت به من
عشق مانند دل من پُر ِ ازسرخاب است
من نفهمیدم معنی سرخاب چیست!!
معنی آن سینه بی تاب چیست
مدتی ماندم کنارش عشق را معنا کند
تا بفهمم معنی این عشق چیست!!
روزها می امد و من یار او بودم هنوز
قصه ها می گفت و من دلدار او بودم هنوز
یک شبی دیدم نیامد،غصه بر قلبم نشست
حس تنهایی چو سنگی بر دل تنگم نشست
تازه فهمیدم که آن عشقی که او می گفت چیست
چشم بیخواب و دل تنگی که او می گفت چیست
همچو مرغی در قفس تا صبح بال وپر زدم
او نیامد داغ ها برسينه ام ، بر سرزدم
روز های دیگر هم، او در کنار من نبود
مانده بودم دست غم ،بایک دل تنگ وکبود
با خودم گفتم:همین بود عاشقیيت!!
آنهمه دیوانگی ،دل سادگیت!
پس کجا رفتی ! کجا هست آن دلت
چی شد از آزار این دل حاصلت!
خواستی تنها مرا عاشق کنی !
گفت از عشق و مرا دیوانه کرد
رفت واین قلب مرا ویرانه کرد
عاشقی کردم ،عشق در کارش نبود
شد نصیب من فقط قلبی کبود
بغض ديگر خانه كرد در اين گلو
من هميشه بغض دارم بغض او
اسم من بغض است،بغض عاشقي
بغض دلتنگی که رویید سینه شقايقي