1
بعضی وقتا دیگه دنیا با تو هیچ کاری نداره
مثل لحظه های نابی که تو شعر می گی دوباره
مثل روزای بلند وسط ماه تابستون
مثل وقتی که تموم مشکلا زود میشه آسون
مثل ماه مهربونی که شبو نوربارونی کرد
مثل خورشید بزرگی که شبو زمستونی کرد
گاهی وقتا دیگه دنیا با تو هیچ کاری نداره
گاهی از وقتای این دل که یه تکراری نداره
گاهی از وقتایی که آرزوها تو آسمونن
مثل یه قطره ی بارون،نه!مث بارون می مونن
گاهی از وقتایی که رویاتو مهتابی کنه
شب تار زندگی یه کمی بد خوابی کنه
گاهی وقتا دیگه دنیا با تو هیچ کاری نداره
مثل لحظه های نابی که تو شعر می گی دوباره
پ.ن:
اولین شعرم به زبان محاوره ای...نمی دونم میشه گفت ترانه یا نه...
2-
من همان موج بلند در دل طوفان ها
من همان کس که دلش پر شد از باران ها
من همان قطره ی خاک که به دست باران
داده دست دوستی،همچو رسم یاران
من همان قطره ی آب در دل یک دریا
یا که چون تگ گل سرخ وسط یک صحرا
نه که چون گل باشم!نه که چون دریایم!..
من همان قطره و خاک،من همان تنهایم
ارزش من چه بود ؟به کجا آمده ام
عمر من تا به کجاست؟کی بود خاتمه ام؟
پ.ن:
نمی دونم این شعر رو ادامه بدم یانه...
3-
شعر و شور شعر در شهرم دگر جایی ندارد
شهر من آکنده از شعری که معنایی ندارد
هر دمی از من بپرسی شعر گویی یا نگویی
من بگویم پاسخت این دل دگر نایی ندارد...
پ.ن:
منتظر نقد هستم...نقدهایی سازنده...
هوای دلتان بارانی نباشد...
یاحق