بگویند عاقلان اینگونه شیرین
که این یار نبی یک یار دیرین
که این هفت آسمان دورش بگردد
که این صاحب زمان پورش بگردد
نه او بگذاشت کز حقش بگیرند
نه آن مردان توانستند بگیرند
کزین حقی که میگویی گرفتند
خداوندش نهاد تا بر گرفتند
مشیت را خداوند کرده تعیین
که آن ها با زبان وعقل شیرین
بشینند چند صبایی روی تختی
بگویند این عمل را کار سختی
که بتوانند از آن پر بگیرند
علی را در غم وماتم ببینند
کزین ساده دلان چه انتظاری است
که مولا را فلک,ملک اختیاری است
که میگفتند مولا را کجایی
نمیبینیم ملکی اختیاری
ولی غافل کزین ملکی که گویند
فقط ربم خبر دارد که گویم
بدین سوگند کزین ملک اختیاری
اگر بر دست آنان بود باری
جهان را برغمش بر می فزودند
همین جا در جهنم میگشودند
ولی بعد از زمانی فاش گردید
بر این تیره دلان پرخاش گردید
که وارث بر جهان ملک عالی
به تنهایی علی و ربنایی
همین بس گفتمت تا دانی امروز
علی از حق خود نگذشت و بنمود
کزین کاران بسی عبرت بگیرند
بر این تخت سخی ماتم نگیرند