چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
|
سوّم نوشت: «خون»
.
.
مـردی نماز کـرد
بعـد از نمـاز، دست بـاز کـرد
گفتـا:«بـده خـدای من، آنچـه صلاح توست!»
خالق، نظر بـه طرح راز کرد
پـرونده ساز کـرد
.
اوّل نوشت:«نور»
تایید لحظه هائی از حضور
یعنی: تمام شد سخن بنده، حـرف نیست
بایـد مقـامی آورنـد جــــور
در یک جهان دور
.
دوّم نوشت: «آب»
صیقـل بـه روح ، زیـــــر آفتـاب
یعنی: هر آنچه داخل جسم است رفتنی ست
گاهی به نرمی و گهی شتاب
گاهی در اضطراب
.
سوّم نوشت:«خون»
طرحی شبیه نقشه ی جنون
رازی کــه در کلاس تمنـّای معنـوی ست
یعنـی: عـلامتـی ز دل بـرون
با حکم «راجعون»
.
آنگه فرشتگان
مست شکـوه محضر انسان
در آسمـان حیــرتش اصل نمـــاز را
کـــردنـد ادا از دل و از جـان
در عالم عرفان
.
آری،چنین شدست
رجعت بـــه مـاورا یقین شدَست
اینجا پُـلی بُــوَد بـــه تجلـیّ گــه شـهـود
آنکس که عاشق زمین شدست
دردآفرین شدست
.
بایـد بـه نـــــور رفت
در موقعش ز خـاک دور رفت
یعنی:بــه دام نفس مبادا اسیـــــــــر گشت
بایـد که غرق در حضور رفت
سرحال و جور رفت
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.