پرنده
یه انبوه از درخت و کوه سنگی
یه سرو اینجا که آرامش نداره
از آواز پرنده دل بریده
خیال آشتی و سازش نداره
توی همدردیاش با بید مجنون
میگفت اونو تو تنهایی رها کرد
به دنبال یه آشیونه می گشت
که انگار شب رو از ماهش جدا کرد
درخت سرو پیر دل شکسته
زیر آواره سرده ابر و بارون
گرفته شاخه هاشو تو بغل تا
بگیره سایه زیر چتر ناودون
دریغ از اشتباهی که همه عمر
به اون چیزی که می خواست پشت پازد
به جای مرگ پرواز پرنده
از اونو مهربونیاش دل کند
پرنده تو قفس زخم خورده بالش
از اینه که نرفته دیر کرده
درخت سرو تنهای تو دشتو
با این دوری خود دلگیر کرده
اگر من اون پرندم تو درختی
بیا مرهم بزار رو زخم بالم
نوازش کن منو شاید بخوابم
که امروزم مث دیروزه حالم
هوای بی کسی رویای بی تو
تو اون زندون که سقفش هم سیاهه
همش دلداری میدادم خودم رو
کجای کار ما یک اشتباهه
پرامو چیدنو چیزی نگفتم
رسیدم تا دم مرگ و پریدم
به جرم بال پرواز و رهایی
من اینجا رنگ آزادی ندیدم
به قدری دل سپردم تو خیالت
دوباره از خودم من پا گرفتم
تو فکر می کردی من خو شبختم اینجا
تو آغوش یه لونه جا گرفتم
ترانه سرا :اسمر شجاعان