سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 16 خرداد 1403
    29 ذو القعدة 1445
    • شهادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جوادالائمه»، 220 هـ ق
    Wednesday 5 Jun 2024
    • روز جهاني محيط زيست
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    چهارشنبه ۱۶ خرداد

    پایان فریادی که در سرمای بهمن مُرد...

    شعری از

    بنفشه ابو ترابی

    از دفتر زمزمه هاي تلخ نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹ ۱۰:۲۱ شماره ثبت ۱۸۶۹
      بازدید : ۸۶۹   |    نظرات : ۲۳

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بنفشه ابو ترابی

    چشمان او از حس روییدن لبالب بود

    بر گونه هایش لاله های تازه روییده

    رنگ عجیبی در میان چشمهایش بود...چشمی به رنگ ارغوان

    اما هراسیده...!

    در دست چندین شاخه ماسیده مریم...

    در لابلایش دسته های پونه وحشی

    حال عجیبی قامت او را وجب می زد...

    حالی شبیه دلهره...دلتنگی از خویشی

    در پشت لبخندش به تلخی بغض پنهان بود

    رد نگاهم در نگاهش سخت ویلان بود...

    از خنده بی علتش پیداست رنجیده...

    پیداست غمها را به شادیها نبخشیده

    پیداست در خواب بدی این لحظه را دیده

    پیداست ترسیده...

    رنگ لباسش رنگ اقیانوس اطلس بود

    رنگ سکوتش رنگ باغ بی درخت اما...

    سرد و پر از تشویش در اندیشه ای مرموز

    بی خود تر از پروانه بر شمعی...تمام روز!

    من هم تمام لحظه ها را گیج او بودم...

     

    آمد کسی از دور عکسی را نشانش داد...

    بغض غریبی در فضای حنجره لرزید

    چیزی شبیه زندگی در باورش گم شد...

    آهی کشید و آسمان از آه او ترسید

    دنیا پر از فریاد های داغ هق هق شد...

    او هم عزیزی را چه بی رحمانه از کف داد...

    پایان فریادی که در سرمای بهمن مُرد...

    کُنج خیابانی...

     

    .
    .
    .

     

    *********************************************

    پر می شویم از درد های تکراری...فریادی نمی شویم

    خفه در گلوی تقدیر مانده ایم...با پیرهنی که

     نه بوی یوسف دارد... و نه کنعانی به انتظارش!

    تا بوده همین بوده..درد های بی درمان


    کفتارهای گرسنه و گورهای گرسنه تر...

    تا چشم باز می کنیم به قصد دیدن گُل

    کمری شکسته پیش روست و چشمی خون افتاده

    و چه تلخ گاهی سر می کشیم تنهایی های داغدار را!

    و چه تلخ تر...از یاد میبریم...


     ...


    فراموشی !!!!

    مرض لا علاج قرن من!!!


     

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0