سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 15 آبان 1403
    4 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 5 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۵ آبان

        از چشمهای تو شعر می زایم...!

        شعری از

        بنفشه ابو ترابی

        از دفتر نجواهایی برای قاصدک نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۰ ۱۵:۴۴ شماره ثبت ۴۶۳۵
          بازدید : ۱۲۶۸   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بنفشه ابو ترابی

        از چشمهای تو شعر می زایم

         

        انگار دیوانه می شوم اینجا بدون تو

        هرچه صبوری می کنم ...فایده ندارد

        به عکسها نگاه می کنم...به غروبهای با قایق

        ببین...قایق خنجر بود...پوست دریا را می شکافت

        اصلا چشمهای افق در نگاه تماشا پلک می زند...و غروب...آخ این غروب

        که بر گونه های خورشید

        بوسه های سرخ می نشاند

        و من...من ...بی تو...من ...با تو...

        من باتو...اما بی تو..من باتو بی تو

        درگیر می شوم

        درگیر بازی کلمات بازیگوش

        اینجا

        بغض تنهایی شب

        در غروب نگاه ماه، زمزمه باران سکوت می شود

        ببین...تنها تو در جریان باش که من امشب

        سپیده فردا را نذر چشمان خورشید می کنم

        تا با طلوع صبح،کاسه چشم انتظار

        لبریز شود از \"سلام\"

        امشب به اشکهایم خرده گرفتم...اما می دانم..می دانم که اشک

        حجاب بود و خدا سر تماشا کشید

        می دانست نگاه برهنه مجنون

        عاشق تماشا می شود

        غروب امروز ،هنوز از چشمان ماه می چکد...باور می کنی...باور می کنی؟

        به عشق تو در آغوش باد ،تا پاییز پر می کشم

        اینجا زمین گرد است و گرد است و گرد است

        و من...در کوله پشتی ام، دریا دریا عشق جاسازی کرده ام

        کفشهایم را می پوشم و ...

        می دانم که کبودی تابو ست زیر نگاه تماشا

        سکوت فریادم، پی دیوار می شکند و فریاد سکوتم ، کمر دیو...

        یوسف بی تکرار

        باز زل زدم به چشمهایت...باز دست بریدم بی اختیار

        خدا مرهم گذاشت روی این جراحت هر روزه

        زخم بی صدا فریاد کرد سوختم....من اما شنیدم!

        تنها من شنیدم!

        درازدحام این آدمها

        آرامشم را در قهقرا می جویم...

        خودم را از دار واژه می آویزم...واژه می گدازد

        شعر می شود...شعر می شود...شعر می شود...از نبض مرده آویخته ای که منم!

        انگار دیوانه می شوم اینجا بدون تو...

         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3