سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        چگونه می شود...؟(شعری مشترک)

        شعری از

        بنیامین پور حسن

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳ شماره ثبت ۱۸۶۳۴
          بازدید : ۵۷۸   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بنیامین پور حسن

        با سپاس و تقدیم احترام خدمت خانم فرانک خلیلی عزیز که زحمت سرایش نیمی از این شعر بر عهده ی ایشان بود.

         

        چگونه می شود آخر خلاص شد از این
        تفکرات عجیبی که در سرم دارم
        به غیر مرگ تمام گزاره ها نسبی ست
        هنوز شک عمیقی به باورم دارم

        چقدر توی پرانتز به جبر باید بود؟

        چقدر فاصله دارد جهان از افکارم
        دوباره در خفقان و به اختیار سکوت
        به قصد روزه نشسته زبان تب دارم

        نمی شود که بگویم که ریشه کندن ها

        چه ها که بر سر این تک درخت زرد آورد
        سیاه چال بزرگی برای فرصت شد
        پرانتزی که مرا در خودش تحمل کرد

        هنوز فلسفه می بافم از خیال خودم

        هنوز زخمی دردم در این فضای رئال
        هبوط می کنم از خود به عمق فاجعه وُ
        نمی رسد به تکامل تصورات محال

        چقدر غریبه شدم با خودم که آینه هم

        مرا به آن من دیگر نشان نمی داده ست
        به جستجوی خودم بودم و ندانستم
        سزای فلسفه ورزی سقوط آزاد است

        منی که پشت حصارم برای باور عشق

        هنوز در دوئلم با جهان اطرافم
        به انتخاب خودم قصد باختن دارم!
        از این شکست فجیعانه عشق می بافم! 

         

        مخاطبان کلامم مرا نفهمیدند
        ردای شعله به تن در سکوت رقصیدم
        همین تفکر زخمی به انتحارم برد
        که در خودم غم آن را شبیه مین چیدم

        در این معامله با واژه جای یک واژه

        در این تهاتر بی منطق از خودم سیرم
        برای گفتن حرفم معذبم حالا
        برای رفتن وُ مقصد رسیدنم دیرم

        فشارِ توأم با درد خون به خون خوردن

        -شبیه قاتل بالفطره ای هراس آور...
        و حس اینکه به آخر رسیده ام دیگر-
        شتک زدم به درونم رگارگ از خنجر

        به رای قاطع این واژه های مار به دوش

        بریده شد سر من در خلال این ابیات
        وَ روح سرکش من را دریده اند از هم
        برای شادی روح دریده ام صلوات!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3