دلــــــــــــــــم نشانه می کند تمام هستی ام ببین
غـــــــــــــمم اشاره می کند دلیل مستی ام ببین
شبــــــــم بهانه می کند مسیر گریه ام ولی،
ســـــرم اراده می کند نگاه خسته ام ببین
تو ای نگار شعر من شکار تو ضمیر من
در این هوای شب زده صدای خفته ام ببین
فروغ عشق من تویی نبوغ حرف من تویی
درون زبانه می کشد دیار رفته ام ببین
چراغ شعر من شدی، فروغ قلب من شدی
میان لحظه های شب طلوع دیده ام ببین
فریب من نخور غریب جهان اشاره می کند
دروغ قصه های دل مسیر بسته ام ببین
زجان گذر کن ای اسیر میان پرده های شب
که دل گناه می کند دلیل خنده ام بــبین...
سلام خدمت همه دوستان و اساتید بزرگوار ...
ان یکی از اشعار کلاسیکی که در وجودم تابیده و خوشحال میشم بدون تغییر در معنا ظاهرش رو درست بفرمایین...
اشکالاتش رو خودم خیلی هاشونو می دونم دلیلی که در سایت گذاشتم
بخاطر این بود که می خواستم از احساس و سواد شعری شما عزیزان هم بهرمنده بشم تا ان شالله به اصلش نزدیکترش کنیم...
در واقع از شما عزیزان خواهش می کنم جایگرینی مناسب برای ابیات مشکلدار پیدا کنین ...
و سئوالی که دارم اینکه چیکار کنم تا اشعاری موزونی که میاد که تعدادشون هم زیاد ِ از بین نره؟
بنده اعتقاد به امانت بودن شعر دارم و اینکه باید حفظ بشه ولی از سوی دیگه زیاد به جزئیات شعر کلاسیک وارد نیستم...
پیشاپیش از همه شما ممنونم ...