روح عشق من زمين خورد,او كمر خم كرده است
خانه اش ويران و,خاكي,بر سرش غم كرده است
شب نشينيم,تا سحر بيدارم و گريان چو شمع
در گريز از روزهايم روز هم دم كرد ه است!
ترسم امشب قلبم ازتاب و تپش باز ايستد
نه نفس سخت است هوا را هم پر از سم كرده است
خاطرات با تو بودن را كه ميگردد دلم
كاسه چشم مرا سيل دمادم كرده است
!
عهد عشق و عاشقي با من نمي آيد به كار!
اين دل بيچاره من تا ابد رم كرده است!