سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        داستان شب...

        شعری از

        مهدی خدایی (آیدین)

        از دفتر حرفهایی از سکوت... نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ ۱۳:۲۹ شماره ثبت ۱۷۶۳۷
          بازدید : ۹۴۳   |    نظرات : ۱۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چند جمله کوتاه :

        .

        عقاب بر فراز قله،

        کرم خاکی زیر زمین،

        فرقی نمی بینم جز

        وسعت نگاه...

        _______________

        گیرنده خاموش

        موجی دریافت نمی کند...

        __________

        کسی که

        زیرسایه درخت لم داده

        تشنگی  لاک پشت

        را درک نمی کند...

        __________

        دسته چوبی تبر ،

        قلب درخت

        را می شکافت

        نه خود تبر...

        __________

        چپ و راست

        فرقی نمی کند

        در زمینی که گرد است...

        ______________

        کوه

        ترک می خورد

        با شکستن آینه...

        _________

        .
        داستان پیدایش شب...
        .

         

        خورشید بود

         و روز،

        جهان  سیاهی نمی شناخت.

        تا که یک روز،

        ماه که توان مقابله با نور خورشید را نداشت

         آرام به گیسوی زمین دست کشید،

        زمین  عاشق نوازش ماه شد،

        بدون دیدن چهره او!!!!

        و روی از خورشید بر گرداند.

        ماه که  از خود نوری نداشت،

         وقتی زمین مبهوت دستان نوازشگرش بود،

        آینه به دست گرفت

        و نور خورشید را به چشمان زمین منعکس کرد،

        اما هرگز نتوانست،

        سیاهی گناهی را که کرده بود از دامنش پاک کند

        و این چنین شد که

        شب پدیدارگشت...

        .
        __________

        .
        پی نوشت:

        خدا
        فقط
        خدای مواقع گرفتاری نیست...

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2