گِئنه روحیم قوشی سیر ایله ییری آغجامشهدده
چوخ گوزل خاطیره لر واردی اوشاق لیقدان اُ کتده
گَئتیرم شرحه قلم دفتریله هِئچ باشا گلمز
اُ کِئچن گونلری ترسیم اِئله مک نقّاشا گلمز
اُ طبیعت ده گوزللیک لریله گون کِئچیرردیک
ساده جه بیر یاشایشلا نه گوزل عمر سورردیک
تاگیری آت ایله ییب شُئو شِئغاییب یورغا قوواردیخ
قاباغا دَرّده یارغاندا چِئخایدی آتیلاردیخ
گِئنه بایرام قاباغی بیزده اله شوپپیک آلاردیخ
داغ داشی سیر ایله ییپ چوللره خوش سایه سالاردیخ
آختاراردیخ کِئچله کُوْلا گاهی میرچا درردیک
تهینین پامبوغینی پاک ایله ییپ کِئفله یِئیردیک
قوزایاردیخ قامالاخلاری گهی کنگره خاطر
گاه گورردیک یِئل آتیبدیر قامالاخ آلتی بوش آخر
گوروکن وقتیده کنگر یِئری شوپپیکله قازاردیخ
تورپاقین پاک ایله ییپ توربایا سلقیله سالاردیخ
چول اوتیندان یِئملی هر نه اولیدی گوتورردیک
تره نی شفتَلینی درمیش آغیزدان اوتورردیک
نِئجه نوروزگلی لر رنگ به رنگ چولده چِئخاردی
اُ خانم رنگیسینی چوخلی اوشاقلاردا ییغاردی
سوسوزان وقته گِئدیب داغ دوشینه قار گَئتیرردیک
یِئری بیر داشلا دوگیب توپراقینی برک ایلییردیک
قاری توکمیش چولِئیا بیر نِئچه بارماقلا دلردیک
سونرا بارماق دلیکیندن سو ایچیب حال اِئلیَردیک
گاه توپراق یاش اولان وقتیده باشماق گوتیرردی
آلتی زِئغ باغلاییب هردن اِئله لاپبان اوتیرردی
یورولان وقتی ایاق کنده ساری تِئز گوتورردیک
یورغون آرغین بدنی اِئومیزه بیر باش یِئتیرردیک
آنایا ذوقیله بیز تورباداکین پیش کش اِئدردیک
آنادان بَلله آلیپ شوقیله مِئش مِئش یِئری یردیک
(٢١٣/١٤٠٣/١٢/٠١)
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
باز مرغِ روحم در روستای آغچه مشهد سیر می کند
چه خاطره های زیبایی از دوران کودکی و نوجوانی ام از آن روستا دارم
که اگر با قلم و دفتر شرح کنم که پایان ناپذیر است
آن روزهای سپری شده را هیچ نقاشی نمی تواند برایم ترسیم کند
در آن طبیعت با چه زیبایی روزها را می گذراندیم
با زندگی ساده چه زیبا و خوشدل عمر میکردیم
چوب تاگیر را اسب میکردیم و شلاق میزدیم به نظر خودمان یورتمه میراندیم
و به درّه و چاله پستی و بلندی میرسیدیم می پریدیم
باز هم نزدیکیهای عید "شوپپیک"بدست می گرفتیم
در کوه و صخره سیر کرده و سایه به صحرا می افکندیم
دنبال چند تا گیاهِ مخصوص خوردنی میگشتیم
از ریشه در می آوردیم و پوست پنبه مانند را میکندیم و با ذوق میخوردیم
کنگرهای خشک شده قدیمی را برداشته بخاطر کنگر تازه آنجا را میکندیم
و گاهی هم میدیدی کنگرهای خشک را باد جمع کرده زیرش هیچی نیست
موقعیکه کنگر تازه دیده میشد زمین را با شوپپیک می کندیم
خاکش را پاک کرده و باسلیقه به توبره می انداختیم
از علفهای صحرا هر چه قابل خوردن بود برمیداشتیم
تره و شفتالو محلی را میچیدیم و با ولع ذوق کنان میخوردیم
چه نوروز گلی های رنگارنگ در صحرا میرویید
و بیشتر بچه ها رنگ صورتی و بنفش را می چیدند
موقعیکه تشنه میشدیم میرفتیم از کوه برف می آوردیم
و زمین را با سنگ میکوبیدیم و خاکش را سفت میکردیم
و برف را در آن چاله ریخته و با انگشت سوراخ میکردیم
و بعد از سوراخ جای انگشت آب خورده و حال میکردیم
بعضی موقع ها که خاک خیس بود کفش گِل برمیداشت
و ته کفش بزرگ شده و از کناره ها گِل را ول میکرد
وقتی که خسته میشدیم خودمان را به طرف روستا می کشاندیم
و با بدنِ خسته و کوفته خود را به خانه میرساندیم
و هرچه تو توبره داشتیم با ذوق به مادر پیشکش میکردیم
و از مادر لقمه نانی با ماست و یا کره گرفته و با شوق راست قامت بلند بلند قدم برمیداشتیم
$$$$
شوپپیک=وسیله کندن زمین بر

ای در آوردن ریشه علفها و کنگر
شفتالو محلی=نوعی علف ریشه دار با پوست پنبه مانند با طعم شیرین
سروده بجا و جالبی است
چه محل با صفایی