چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر علیرضا امیرخیزی
آخرین اشعار ناب علیرضا امیرخیزی
|
1-
دیشب ، چشمهایم
آرام
در گوشم نالیدند که :
آهای !
خبر داری آن ابر ...
بر تو حسادت میکند !؟
و من پنجره را که باز کردم ...
باران ...
آمد و تمام اشکهایم را ....
دزدید !
2-
درکِ احساست چه سخته !
لمسِ اشکِ من ....
چه آسان .
3-
مثل سکسکه ای ابدی
در گلوی اشتیاقت نشسته ام
بیا و فراموشم کن
اگر ...
که میتوانی !
4-
واژه را با خونم آبیاری میکنم
و قلم است که سربلند میکند
همچون ، آفتابگردان !
رو در خنده های تو !
5-
آهااااای عشقِ ازلی !
گوش کن !
بد جوری به قلمم چسبیده ام
من
نه آنم که با تو عوضش کنم !
و هرگز نمی فروشم !
گرسنه ام شد ...
می خورمش !
6-
بوی مردابِ دلم را دارد
قطره عرقِ واژگانِ خسته ام .
دماغت را بگیر و رد شو ...
این شعر ...
عاری از عطرِ مجیز توست !
1392/5/16
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.