سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        خداوند را به آهم میزنم پیوند

        شعری از

        صدف عظیمی

        از دفتر یک قلم ، هزاران حرف نگفته نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۵۸ شماره ثبت ۱۶۷۱۲
          بازدید : ۱۱۵۳   |    نظرات : ۱۶۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        به نام او...! دلم را بی تو با غم میزنم پیوند کمی با اشک و ماتم میزنم پیوند نگاهم را به چشمان تو میدوزم و چشمم را به شبنم میزنم پیوند تو مثل نوری و شبیه بغض بارانی خودم را با تو نم نم میزنم پیوند خداحافظ که میگویی ، وداعت را به یک " دوستت دارم " میزنم پیوند نبودت را بهانه میکنم هر شب خداوند را به آهم میزنم پیوند امضا سر سطر : به نام خداوند صدف بهار رقم زده ای به نگاه خسته ام... درون قلمم آتشی به پا شده است... چوبش را نمیسوزاند اما درونش را چرا؟ مثل درون من... آتشی افروخته است که جان در آن میسوزد... در بی کرانگی این مهر... در نسیمی چون خنکای بهشت... زیر سایه ی درخت بیدت مینشینم... نوازشم میکند دستان پر مهرت... گیسویم را میبافد و دست بر صورتم میکشد... قلبم می ایستد... نگاهی بی وقفه به ساعت دارم... نکند زمان سریع بگذرد.... نکند شب بشود و تو بروی... نکند باد بگوید برخیز... هنگام وداع است و کمی گریه بکن... نکند شبدر چهار برگ روی زمین پرپر شود... نکند اصلا برگ های درخت بیدت را خواب ببرد... من چشمم دائم به ساعت است و تو چشمت دائم به من است... از دور هم مراقب من هستی... پروانگان را دور خود جمع میکنی و میگویی گل من آنجا است... زیر درخت نشسته است... گل های شما بروند مخفی شوند... و من میمیرم از این همه عشقی که تو داری... میمیرم از دل پاکی که تو داری... گاهی جان میدهم برای جان هایی که میگویی... گاهی میمیرم برای لبخند هایی که میزنی... از جیب پیراهنم آینه ی کوچکی را که به من هدیه نمودی در می آورم و رو به خورشید میگیرم ، با نور وجود تو با خورشید بازی میکنم... کانون مهرت متمرکز میشود روی زمین... دلتنگی هایم را به یکباره با خود میشویی و میبری... گاهی نفسم را میگیرد این شادی ها... این هیجان بودنت کنار من... این صافی و زلال روح تو... فیروزه های نگاهت بی وقفه به دامن دلم میریزد... بهار میشود انگار در دلم... نسیم میشود انگار نفس هایت و بر دوش زمان مینشیند ... چون قاصدکی که خبر ها خوشی... از تو و از دل تو ... هر یکشنبه ... برایم می آورد... تند و تند میخندم و فریاد میزنم شادی یعنی این... من دگر خوشبختم... من چه میخواهم جز کمی لبخند... کمی دلواپسی های شبانه... کمی بی رنگی... کمی خواب پر از دلهره و کابوس ها... من چه میخواهم به جز دستانی که موهایم را ببافد... چشمانی که مرا به بند کشد... لبخندی که دلم را بلرزاند و چشمانم را گریان... من چه میخواهم جز تو؟ مگر وقتی که تو هستی خوشبخت نیستم؟ پس تنها تو باش تا خوشبخت شوم... تقدیم به شبی جاودانه!
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۷۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        محمد مير سليماني بافقي(باران)

        ،

        فرزاد شجاع

        ،

        رضا عظیمی

        ،

        زهــرا محمدزاده (زلفشـــه)

        ،

        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)

        ،

        مهران کاظمی

        ،

        آذین پژوهش

        ،

        سعید مطوری /مهرگان

        ،

        محمد دهقان

        ،

        مریم شجاعی

        ،

        سید ظاهر موسوی

        ،

        علیرضا قادری

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        ،

        صادق آل موسوی،بیژن

        ،

        احمد بیرالوند

        ،

        سمیرا شریفی (آسمان)

        ،

        بابک اخوان

        ،

        زهرا ستایش کیا

        ،

        فرمیسک

        ،

        آمنه رمضانی

        ،

        پروین حیدری

        ،

        تاراز (امین افضل پور)

        ،

        آرامش ظهرابی

        ،

        محمدرضا پهلوان(عرشيا)

        ،

        م ش مهرشاد

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        سمانه هروي

        ،

        محمد علی شیردل

        ،

        علی مردانه (امید)

        ،

        آرزو حاجی خانی

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        سیدعلی منصوریان (سید)

        ،

        فاطمه رحمتی

        ،

        مریم حشمت پور

        ،

        ابراهیم سبحانی

        ،

        حسن دولتی (درویش)

        ،

        علی افشاری (فانوس)

        ،

        فاطمه جهانباز نژاد

        ،

        احمد جعفری چکاوک

        ،

        نادر اقبال

        ،

        پونه سادات محمدی

        ،

        محمد رحیم کاظمی

        ،

        مهدی خدایی (آیدین)

        ،

        کبوتر باران(حسين باران)

        ،

        مرضیه قدسی شمس آباد

        ،

        امیر محمدی ارکانی (صادق)

        ،

        مهدي ا.هومن

        ،

        امیر

        ،

        علی توکلی

        ،

        شفیقه طهماسبی

        ،

        سامان سعیدی

        ،

        صدیقه محمدجانی ( نسیم )

        ،

        حسن حسینی

        ،

        عادل غضنفری

        ،

        امير حسين اميريان .د

        ،

        حسین ابراهیمی

        ،

        لیلا مهذب(دنیا)

        ،

        سید علی شاه چراغ (غریبه)

        ،

        محمد امین افشاری

        ،

        مریم رئیسی اردلی

        ،

        سره قناری

        ،

        سهراب باقری

        ،

        معتمدی

        ،

        مهدی فخیمی

        ،

        بهزاد تفقدی

        ،

        حسین توسطی (حس تو)

        ،

        کمال حسینیان (حزین)

        ،

        ندا الهی

        ،

        مهرآرا(لیلی)

        ،

        ادریس علیزاده

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8