چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر علیرضا امیرخیزی
آخرین اشعار ناب علیرضا امیرخیزی
|
1-
پلکهایم ...
مزدور شب شده اند !
می خوابانندم ....
تا....
شب نوحه ی مرگم سراید !
تا ....
سرنوشت حکمم رو کند ....
و خودم ...
بر لاشه ی خود گریه کنم !
2-
سوز خاکسترِ دلم همیشه در تو ...
منظری به حسرتِ نور ....
داغِ مرگِ ناباور طلوع بود !
لیک بدان !
شعله ی عشق تو در مغزم...
آبستنِ صد بشارتِ خورشید است !
3-
کاش برتیره ی گسترده ی شبِ
از همه سرخی رگهای دلم ...
نغمه ی نور ...
تراوش می کرد!
کاش ...
نوری ز شرر بازیِ این نُت تابد !
تا صدای این نور ....
روشنی بخشِ جهانم باشد !
4-
شب بر تنم رفته است ...
درست...
همچون عشق بر نگاهم !
عشق را...
نگاهِ من زیبایی بخشید !
و شب را ...
دلِ من روشنی خواهد داد !
زیرا ....
آتش در دلِ من است که هنوز می تپد!
و در نگاهِ تو ...
که در دلِ من خانه کرده است !
1391/6/4
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.