يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)
آخرین اشعار ناب بیژن آریایی(آریا)
|
هزاران وعده دادی مهربانی
نویسم بهر تو شاید بدانی
چو یادم آید از آن روز و هر روز
به دل گویم برایش، تا ابد سوز
چه شبها بهر تو خوابی نکردم
همین است که کنون من کوه دردم
دروغی در ره عشقت نگفتم
ولیکن هر چقدرخواهی شنفتم
تو خود را مهربان دلدار گفتی
ز مهرت، گوهر عشقم بسُفتی
چنان خام خیالت بودم و من
ندانستم جدا شد روحم از تن
به یادت آورم آن وعده ها را
که می دادی به من،زیبا، دل آرا
چو هر روزم مرور است یادمانت
به خود خندم،نبودم بند جانت؟
چه شد آن بند جان و زنده ای تو؟
مروری گر کنی شرمنده ای تو
ولی این را ز من از سادگی دان
چو بعدی را گزیدی،پای آن مان
چو پابند کسی باشی، نگارم
نخندی همرش بر روزگارم
گرفتم درسی از این کار، یارا
که تا هستم در این دنیا، نگارا
به چشم خویش هم مشکوک باشم
دل و دین و وفا را هر سه باهم
نگه دارم مبادا همچو امروز
گرفتار سپهر خانمان سوز
بگردد جان من در وادی عشق
بجویم راه، از آزادی عشق
به آخر می نویسم تا بدانی
درون خود نگر از چه چنانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.