سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        بانوی شهریوری

        شعری از

        اسمر شجاعان

        از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ۱۴:۲۱ شماره ثبت ۱۵۶۰۶
          بازدید : ۹۷۲   |    نظرات : ۳۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسمر شجاعان

        بانوی شهریوری گریه کن پیش زن زخمیِ پیراهن سفید یا که با این خنده های زیر لب خاموش باش بعد یک فنجانِ قهوه ، یا که یک سیگار برگ پای هر شعری که دارم تو سراپا گوش باش دست بردار از من و این بانوی شهریوری چند صباحی تو مرا در حال خود تنها بذار یا گله کمتر بکن ای مرد آذرماه بد یا که مشتی خاطره با نامه هایم را بیار از من و این خوی کج در تو نماند هیچ را گول این پیوند مابین دو ابرو را نخور پشت این چشمان آهو صد پلنگ در بیشه ست گول این آتشفشان موج گیسو را نخور کم نکن از من به هر قیمت تو ای مرد چموش گرچه قد دکمه ی پیراهنت هم نیستم پرده بردار از نقاب چهره ی افسون من عاقبت هم من ندانستم شبیه کیستم با تنیدن در عبا شاید به ترکستان روی گرچه پیش خود عسل پرورده کندو می دهی رو سیاهی چون زغال ای مرد آذر ماه بد از شکار بره آهو رو به صحرا می نهی ای تو نامرد دغل باز بس کن این بازیگری من خودم یک مار کبری پشت سر دارم بدان در همان برزخ که ابلیس است فرماندار تو بعد از این با آن زن معشوقه ات تنها بمان باز شب شد راز تنهایی و بی همبستری تا که در آغوشِ یک هرزه زن بدکاره است آن طرف تر زیر این طاق سیاه آسمان یک زن اهل قلم در خانه اش آواره است من همه بخت سیاه و طالع نحس خودم در شب شاعر زنی همچون فروغ دیده ام من ندیدم روی خوش در زندگانی با تو مرد هر چه دیدم از تو من شهری دروغ دیده ام ای به ظاهر شیخ پیران و مرید عارفان شرم باد بر این عقیق حلقه ی انگشترت در ورای مُهر و تسبیحت خدا را دیده ای مرحبا بر این ردا و گریه و چشم تَرَت از تو و پیغمبری هایت جدا گشتم ولی خون دل ها خوردمو صد کوره ی آتش شدم بعد از این دوری کنم من از اجاق خانه هم به نفرین سودابه دشمن سیاوش شدم شاعر : اسمر شجاعان
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۸ شاعر این شعر را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)

        ،

        زهرا ستایش کیا

        ،

        سیدعلی منصوریان (سید)

        ،

        زهرا محمدزاده (زلفشـــه)

        ،

        زهره ساجد

        ،

        مریم حشمت پور

        ،

        ابراهیم اشراقی

        ،

        مهران کاظمی

        ،

        مریم شجاعی

        ،

        فاطمه جهانباز نژاد

        ،

        سعید نبهانی (تنها)

        ،

        محمود جعفری

        ،

        محمد مير سليماني بافقي(باران)

        ،

        مینا محمودی

        ،

        پریا نیکدل

        ،

        صادق آل موسوی،بیژن

        ،

        رضا محمدصالحی

        ،

        مهسا اربابی

        ،

        سجاد کرد (کرد)

        ،

        سمانه هروي

        ،

        صدیقه محمدجانی ( نسیم )

        ،

        شیدای یاس

        ،

        فرهین رام

        ،

        محمدمهدی اورسجی

        ،

        مرتضی مرصاد

        ،

        فرمیسک

        ،

        امین افضل پور

        ،

        ز جباری(فروردین دخت)

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        آرش غفاری درویش(درویش کوی تو)

        ،

        داریوش خطیر

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        نادر اقبال

        ،

        محمد رضائی پور

        ،

        شاهرخ موسی زاده

        ،

        عباس جوخواست

        ،

        زهرا دل آرام(مرال)

        ،

        زهرا زمانی(نیروانا)

        ،

        نسیم

        ،

        علیرضاجهانگیری نوین

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        حسام يغمايي مقدم

        ،

        اسمر شجاعان

        ،

        ایمان نوش آذری

        ،

        منوچهر منوچهری (بیدل)

        ،

        کبوتر باران(حسين باران)

        ،

        عبدالوهاب شیرودی (وهاب)

        ،

        هاشم دانش مایه(دانش)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4