شنبه ۳ آذر
بانوی شهریوری شعری از اسمر شجاعان
از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ۱۴:۲۱ شماره ثبت ۱۵۶۰۶
بازدید : ۹۷۳ | نظرات : ۳۸
|
آخرین اشعار ناب اسمر شجاعان
|
بانوی شهریوری
گریه کن پیش زن زخمیِ پیراهن سفید
یا که با این خنده های زیر لب خاموش باش
بعد یک فنجانِ قهوه ، یا که یک سیگار برگ
پای هر شعری که دارم تو سراپا گوش باش
دست بردار از من و این بانوی شهریوری
چند صباحی تو مرا در حال خود تنها بذار
یا گله کمتر بکن ای مرد آذرماه بد
یا که مشتی خاطره با نامه هایم را بیار
از من و این خوی کج در تو نماند هیچ را
گول این پیوند مابین دو ابرو را نخور
پشت این چشمان آهو صد پلنگ در بیشه ست
گول این آتشفشان موج گیسو را نخور
کم نکن از من به هر قیمت تو ای مرد چموش
گرچه قد دکمه ی پیراهنت هم نیستم
پرده بردار از نقاب چهره ی افسون من
عاقبت هم من ندانستم شبیه کیستم
با تنیدن در عبا شاید به ترکستان روی
گرچه پیش خود عسل پرورده کندو می دهی
رو سیاهی چون زغال ای مرد آذر ماه بد
از شکار بره آهو رو به صحرا می نهی
ای تو نامرد دغل باز بس کن این بازیگری
من خودم یک مار کبری پشت سر دارم بدان
در همان برزخ که ابلیس است فرماندار تو
بعد از این با آن زن معشوقه ات تنها بمان
باز شب شد راز تنهایی و بی همبستری
تا که در آغوشِ یک هرزه زن بدکاره است
آن طرف تر زیر این طاق سیاه آسمان
یک زن اهل قلم در خانه اش آواره است
من همه بخت سیاه و طالع نحس خودم
در شب شاعر زنی همچون فروغ دیده ام
من ندیدم روی خوش در زندگانی با تو مرد
هر چه دیدم از تو من شهری دروغ دیده ام
ای به ظاهر شیخ پیران و مرید عارفان
شرم باد بر این عقیق حلقه ی انگشترت
در ورای مُهر و تسبیحت خدا را دیده ای
مرحبا بر این ردا و گریه و چشم تَرَت
از تو و پیغمبری هایت جدا گشتم ولی
خون دل ها خوردمو صد کوره ی آتش شدم
بعد از این دوری کنم من از اجاق خانه هم
به نفرین سودابه دشمن سیاوش شدم
شاعر : اسمر شجاعان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.