پنجشنبه ۲۹ آذر
درخت انجیر شعری از مرتضی
از دفتر غمنامه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ تير ۱۳۹۲ ۱۵:۰۷ شماره ثبت ۱۵۴۰۷
بازدید : ۲۰۵۳ | نظرات : ۲۵
|
|
منم بی مامن و ماوا
درین هنگامه ی سرما
وپایان میدهم شب را
به شوقِ مرگ بی پروا...
من اما در حصارِ خاکِ پست و محنت آلودم
و دیگر نیست در من هیچ..
توانِ رفتن و پایِ سفر کردم
گذر از سنگلاخِ صعب و هلناک و خطر کردن...
من آن جسمِ در بند و چو مصلوبی درین زنجیر
من آن جسمِ مخدوش و درختِ کهنه ی انجیر
منم با ریشه هایی خشک و بی بار و تنی عریان
من و تابِ تحمل با نفیر و ناله و طغیان
من و بیم از تبر هایِ شبِ یلدایی وحشت
من و رویایِ باران و شبی آکنده از حسرت
من و هرزه علف هایی که در مرداب میرویند
و از آن ریشه ی خشکِ درونِ آب میگویند...!!
مرا سهمی درین وادی نمیماند دگر امروز
من و بیم از تبِ فردا و نالان از غمِ دیروز
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.