جمعه ۲ آذر
بارون می باره شعری از علیرضا ناصح
از دفتر ترانه ها نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ تير ۱۳۹۲ ۱۵:۲۹ شماره ثبت ۱۴۹۹۹
بازدید : ۹۰۹ | نظرات : ۴۲
|
آخرین اشعار ناب علیرضا ناصح
|
بارون می باره دونه دونه پاشو يک کاری بکن
بارون می باره قطره قطره پاشو يک حرفی بزن
بارون می باره ريزه ريزه پاشو يک شعری بگو
شعر سفيد و خنده دار مثل تموم زندگيم
شعر قشنگ و پربهار مثل هوای عاشقيم
شعرای رنگ و وارنگ مثل گُلای قشنگ
يکيش سرخ يکيش زرد يکيش آبیِ نيلی
رو طاقچه تو باغچه تو آسمون هفتم
بذار بگم کجاها . . . تو زندگی مردم تو زندگی خودُم!
از روزی که فهميدم اين زندگی مال منه
شيشه ی عمر غم داره توی دلم می شکنه
خوب و خوش و شيرين می شه زندگی وقتی که هست دنيا به اين گُندگی
ما امّا جای شادی پیِ ماتم می ريم در بهشت بازِ و ما توی جهنم می ريم
فکر ديروز و فردا شد بلای جون ما
تازه هنوز خِيليا نفهميدن که اونجا
پشت دَرای باغَن چقدر ملت :::!
می خوام برم ديگه يه روز از اينجا می خوام ببينم همه جای دنيا
زمينِ خدا از اينجا تا آسمون دنيای ما چارتيکه از شهرمون
تو ساختی آی قناری خوش صدا دورِ خودت تمومِ اين قفس ها
ما قفسُ شکستيم و پر زديم به عالم خوشبختيا سَر زديم
دنيای ما شاد و قشنگ هميشه قلبای ما زلاله مثل شيشه
پاشو تو هم بکَن بيا با ما باش تا حالِ دنيا رو ببری داداش!
کار ما اينجا ساختن بهشته کی می گه که بهشت تو دنيا زشته
از صبح تا شب دنبال پول يا نونيم يا معرفت يا هرچی خوب می دونيم
پس ماها دنبال همون بهشتيم قصه ی ما رو خودمون نوشتيم
دنيای ما قشنگ و دوست داشتنی قصه ی ما پرماجرا، خوندنی
يک کتاب گُنده روی طاقچَتِ
بيار بازش کن چقدر خاکيه
صفحه ی اول
نوشته توش :
يکی بود يکی نبود غير از خدا هيچ کی نبود
زير گنبد کبود يه نفر نشسته بود
يه نفر که خسته بود . . .
دیماه 82
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.