جمعه ۲ آذر
باز هم هذیانی شعری از ژیلاراسخ
از دفتر واژه های تنهایی نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۲ ۲۳:۴۴ شماره ثبت ۱۴۷۵۶
بازدید : ۸۰۷ | نظرات : ۳۰
|
|
"بازهم هذیانی"
آسمان قصّه ی هرروزخودش را
می دید
ماه لبخند قشنگ گل یخ را
می چید
دختر عاشق شبهای غریب
با تب گرم تن نخلستان
بر لب رود، معمّا می بافت
مرد غمگین گناه
پای در گِل بودو
مثل اسبی سرکش
گُرده ی سرد زمان
نعل خود می کوبید که من از،
سیب شقاوت خوردم
وبهشتی که جهنم خوره اش بود
مرا مهمان شد
سیلی نقد مرا داد به آن ....
نسیه خور حلوا دزد
مرده خورشد همه ی فاتحه ام
سهم من شد.... به دَرَک!
و دراین گور سیاه
بید لرزید، کفن برتن گرمم لغزید
وگناه در شب من ...
ریتم عزا رقصید
باز هذیان دارم
بگمانم که تب من بالاست
یا که بی خوابی من...
شعرشبی چون یلداست!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.