شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
آخرین اشعار ناب بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
|
دیگر
به هیچکس اعتمادم نیست.
حتی سایه ها
فال گوش پچ پچ این دل بی در و پیکر
نشسته اند.
پیش از این
دردهایم را
تسلایی بود و اکنونم هیچ .
باور نمی کنی بیا به همان وعده گاه همیشگی
تا ببینی
که جز غروب و غربت و غم
هیچم نمانده است .
امروزم نیز ؛
گویی از دنده ی چپ بر خاسته است.
از همان صبح الطلوع
که بر خاسته ام
هی برایم خط و نشان می کشید
ومن ساعتم را کوک می کردم .
وقتی ؛
به راحتی آب خوردن
رؤیا های نا تمام آدمی را
به سرقت می برند.
وقتی ؛
به روی دردهای ناسروده ات
خمیازه می کشند
دیگر
حالی برای احوال پرسی و
چاق سلامتی باقی نمی ماند .
من که جز پیاله ای آب و
کمی قرار
چیزی نخواسته بودم هیوا !
چرا چنین چنار آرزوهایم را
در هجوم بادهای بی امان و تبر
رهانیدی ؟
از مجموعه ی هیوا در باد سروده شده در سه شنبه شهر کرد
ساعت13دقیقه ی بامداد89/11/19
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.