خدایا، خودت کاری کن
خدایا، کلماتم را باران کن
خدایا، صدایم را نسیم دریا کن
خدایا، رد پاهایم را فانوس راه کن
خدایا، مرا عطر گلها کن
لالهها ،رزها، شقایقها، یاسها، بنفشه ها
و در هوای عشق بدم.
خدایا، لبخندم را همچون یاسمن کن
خدایا، چشمانم را شعر کن
خدایا، نوشته ها و اشعارم را دستهای از مرغان دریایی کن
که به اقیانوس های دور پرواز میکنند!
.
.
خدایا، اشکهای شبانه ام قیمتی ندارند
آنها را در گنجه الماست قرار ده
و ارزشش را افزون کن بالا ببر
خدایا، اشکهای نیمه شبم را همراه با باران ساری کن
خدایا، عکس من که در طاقچه زمان
در یک دنیا بی کسی ، بی یاد
افتاده است
عکس من در حال مرگ است
آن را در قلب دوستانم مزین کن
خدایا، میدانم در قلب کسی جایی باز نکردهام
بگذار در قلب تو زندگی کنم
خدایا، تن خسته ام
روحم را در قفسی محبوس داشته است
مانند انبوهی از جلبرگان درماندهاند
و در انتهای رود زندگی دلتا وار خزیدهاند
خدایا، بگذار تنم از روحم بگریزد
از خود رها شود
مانند چشمه آبی بجوشد
زمین را بیاراید!
.
.
.
خدایا، از جایی دور
اشکی ، بغضی جامانده
دردی از دوران کودکیام
در وجودم شناور است
حسرت ها ، درماندگیها ، فقر
پوسیدگی سقف اتاق
چک چک پسماند برف و باران
از تیرکهای چوبی
چاشت بی پنیر
ضعف و بی حالی در مدرسه تلخ
چکمه سوراخ در صف
غصه پایان دفتر مشق
نگران زن همسایه از کمکهای شبانه
ناله زن از دست شوهر خَمار مست
بهت زده و ترس از آژیر خطر
موشک و راکت و سنگر
خدایا ، صافم کن
خدایا آرامم کن
.
.
.
خدایا، مرا همراه با باران جاری کن
صدای دردمند مرا بشنو
من فقط تو را میخوانم
فقط تو را میخواهم
خدایا، من به اندازه تو
بی تو دلم میگیرد
و چون طفل شیرخواره گریه کنم، گریه کنم
تا مرا در آغوش بگیری
خدایا، مرا به آغوش بگیر
خدایا ، م
را نوازش کن
من به تو سخت محتاجم.
محمد رسول بیاتی
خرداد ۱۴۰۴