جواز یک دست تقدیم می کند
وسوسه
تنها دلیل خارج شده از خشم من خواهد بود
وسوسه تنها دلیل فریاد من
تا دیرقت دلتنگی
تادیرقت آشفتگی
گاهی قلبم شبیه افسرده ها
دلخوش دیر وقت تو خواهد بود
نام من آتش بود
زیر سایه ی وسوسه
نام من زوال
در فرو افتادگی سایه ی بخشش
اشک ها به فرو پاشی آتش
دریا را یخ زده در تنهایی می کنند
نام من جزیره ایست
که خنجری فرو نهفته در خود دارد
تنها تو می دانی
نام من شمع به خواب رفته ی روزگار ستیز
در دشنه های فرو نهفته در دریا هاست
تنها تو می شناسی که مدام
راز ستیز در تبرد سنگلاخ ها به کجا خواهد کشید ؟
تنها تو تنها تو .....
آرزو را در چشم کن نویی ها خشکاندی
چشم کن نویی ها پر از زالوهای مکر
مکررجولان آسیب در خشم من خواهد بود
بپادار که تنها تو
برپا دارنده ی بیرق کن نویی هایی
تنها تو بیرق فرو رفته در کن نویی هایی
تنها تو ......
با احترام محمدرضا آزادبخت
جنون تنها بیرق فرو رفته در کن نویی هاست
گاهی باید اعتراف کرد تنها مرگ همراه بیرق هاست
فروپاشی آتش توسط اشک...
تا جایی که متوجه شدم واقعنی لذت بردم
درود بر شما استاد ارجمند