ذره ای با زور ناچیزش مدام
می دوید اندر پی کسب مقام
سال ها آن شئ بی مقدار فام
وقف خود خواهی نمود و کسب نام
راست می آمیخت چپ در جای خواست
چپ چپان یک لا قبا شد راست راست
آنقدر همت به کج داد آن حقیر
تا رفیع افتاد نزد هر صغیر
قدر همت میفزودش خویش رو
لیک ، رویش می دوید از پیش او
چون یکی مستور میکردش نهان
ذاتِ تکوین می دواندش در عیان
راست کاری نزد او آمد به چار
تا به قوت فعل خود آرد به کار
کار نا مرسوم او را زد الک
زین جهت معکوس افتاد آن چپک
هر چه را رشتید کردش پنبه باز
راستی ، محصور کردش در نیاز
همت وی راست می انداخت کسب
آنچه وی کج چید وی پرداخت حسب
ساز و کار راست آوردش به نور
چرخش آن چپ چپان شد راست زور
کوه چپ چون ریخت از افعال و خو
رویشی نو کرد استحصال او
چاره چون دادش مسیرش تازه شد
زین مفر پیمانه اش اندازه شد
گفت ای ناچیز انگار، ای سمیع
کار نیک آرد مقاماتِ رفیع
نور یزدان، راست کاران را سزاست
ور نه در هر حالتی کارت خطاست
لطف ایزد ذره سازد دلربا
زان ربایش کار ما گردد بجا
تن اگر سایه پذیرد بیشتر
جای تن سایه نگیرد پیشتر
ارتفاع کج نمی آید به راست
آنچه را کج کاشتی دیگر بلاست!
سروده خلاقانه ای بود
آموزنده.
موفق باشید