چند روزی بیشتر، نگذشته از امسالمان
بد گرفت از این گرانی های ممتد حالمان
اصلا انگاری نمی خواهد عوض گردد کمی؛
کار و اوضاعِ خراب و جیره ی هر سالمان
از دهانها شد روان هر دم دعای تازه ای
گوییا نفرین شدیم ، زیبا نباشد فالمان
قد کشیده ظلم ها در زیر چتر ظالمین
در هلالش مانده مهتابِ شبِ شَوالمان
حسرت یک زندگیِ ساده بر دل مانده است
صد گره افتاده روی آرزوی کالمان
خنده هایی تلخ روی چهره ای افسرده حک
مرده در هر نطفه"های"و"هوی"و قیل و قالمان
مثل مرغی زخمی افتادیم روی دست خود
تیر غیبی ناگهان زد خیمه روی بالمان
چیره گشته ناامیدی روی هر انگیزه ای
خط قرمز خورده روی جدولِ آمالمان
قعر مردابیم و دست و پا زدن شد زندگی
بهتر از این نیست هم در طالع و اقبالمان
سهم خود را هم طلب کردیم اما در جواب
سرب داغی شد به لب ها و زبان لالمان
ما که رقصیدیم با هر سازشان بی ادعا
پس چه حاجت از گله یا آن همه جنجالمان
تکیه باید کرد بر هر آنچه باقی مانده است
تا نبرده باد ناحقی کلاه و شالمان
روزی آید این زمین از"پونه" آبادان شود
میرسد در دست ما ته مانده ی اموالمان
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
سلام افسانه بانوی ارجمند
رئالی تلخ اما با بیانی زیبا و رسا سرودید.
سلامت و دلشاد باشید