يکشنبه ۱۶ دی
|
دفاتر شعر فاطمه معینی فرد (معین)
آخرین اشعار ناب فاطمه معینی فرد (معین)
|
این من را همین بس، که خواهانِ تو باشم
آن نیمه ی پنهانیِ پنهانِ تو باشم
این من را همین بس که از آن سلسله مویت
آن تارَکِ نازک به گریبانِ تو باشم
ای اشک! تو چیستی؟! که دلم میزند هرشب
بی دعوت و ناخوانده ی مهمانِ تو باشم
ای کاش که چشمانِ تو سیلاب نباشد
یا گر بشود قطره به مژگانِ تو باشم
این من را نبین ... خشکیده خارم ... دیدنی نیست
تا تکه ی چسبیده به کفشانِ تو باشم
ای من به فدای نفس و سردی دستت
باشد که شبی برف زمستانِ تو باشم
این من را همین بس، که در خواب شبانه
شاید که شبی درونِ هذیان تو باشم
این جرم کمی نیست، که می خواهمت و من
بی نام ترین مجرمِ زندانِ تو باشم
من را که در این آتشِ تو شعله ورم کاش
مانند خطایی، بین عصیانِ تو باشم
یا گر شبی که خواب، به چشمانَت نیامد
آن شعله ی رو به مرگِ شمعدانِ تو باشم
سنجیده سخن نیست، بگویم برای تو
ای عشق! رها کن که پریشانِ تو باشم
من را بپذیر، گرچه که بیشم کفاف نیس
بی نام ترین کوچهِ خیابانِ تو باشم
بی حاصلم از درد و پراکنده سخن ها
باید که دگر شاعرِ چشمانِ تو باشم
#معین
۸ دی ۱۴۰۳
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیباست