سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 26 دی 1403
  • فرار شاه معدوم، 1357 هـ ش
16 رجب 1446
    Wednesday 15 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      كسي كه واعظي دروني نداشته باشد ، موعظه هاي مردم سودي به او نمي رساند. امام محمد باقر(ع)

      چهارشنبه ۲۶ دی

      خرنامه

      شعری از

      علیرضا صادقی

      از دفتر قطعه نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۴۳۳۰
        بازدید : ۲۵۸   |    نظرات : ۴۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      به گورخر، الاغ گفت دست من به پاچه ات
      مرا به گله ات ببر، اگر كه شر نمي شود
      شنيده ام كه گله تان رهاست توي بيشه ها
      كسي ز گله جيره خوار و باربر نمي شود
      به بيشه هيچ آدمي سوارتان نمي شود
      كسي به رنج ديگري نظاره گر نمي شود
      نه جاي ماندن است ديگر اين طويله، جان من
      علاج درد، رفتن است، در حضَر نمي شود
      اگرچه پر سر و صداست اين طويله، صحبتي
      شنيده غير هينّ و هين و عرّ و عر نمي شود
      در اين طويله آنقدَر الاغ هست جان تو
      كه يك الاغ كم شود كسي خبر نمي شود
      هم امشب اين تنم به رنگ، راه راه مي كنم
      بدون مِيك اُوِر، ميسر اين سفر نمي شود
      **********************************
      خر سفيد قصه مان خلاصه راه راه شد
      تنش مثال گورخر، پر از خط سياه شد
      قبول كرد گورخر به گله آورَد وِرا
      چو ديد خر مصمم است و جدي است ماجرا
      گريخت از ده عاقبت الاغ گورخرنما
      كه سرنوشت را رقم زند به بيشه زارها
      بماند اينكه در سفر چه ها به خر گذشت كه
      سفر چنين خرانه، خالي از خطر نمي شود
      **********************************
      نهايتاً به گله پيوست الاغ قصه مان
      ميان گله شادمان، به سوي بيشه شد روان
      ربود نارسيده قلب ماده هاي گله را
      الاغ نر كه خوش قراره بود و شوخ و خوش صدا
      رها و شادمانه مي پريد و مي كشيد سر
      ز روي جويبار و هر كجاي بيشه زار، خر
      گذشت و روزي او كنار دوستان تازه اش
      به بركه رفته بود تا كه لش كند جنازه اش
      كه ناگهان برون پريد شيري از كمين و زد
      به گله تا به نيش خود يكي دو گورخر كِشَد
      گريخت از كنار بركه، دسته دسته گورخر
      يكي نهيب زد به خر "تو هم فرار كن پسر"
      نمود سينه را سپر الاغ و گفت با تشر
      كسي حريف من، الاغ مَش صفَر، نمي شود
      به گور خود بخندم ار كه صحنه را رها كنم
      كه خر اسير پنجه هاي شير نر نمي شود
      **********************************
      رسيد شير و پنجه را دراز كرد سوي او
      كه خر پريد و كرد جفتكي نثار روي او
      به حمله اي دريد شير، سينهٰ الاغ را
      به خاك و خون كشيد آن ستور قلچماق را
      به چشم هم زدن، تن الاغ پاره پاره شد
      براي شير، لقمه اي ميان آرواره شد
      از آرزوي گورخر شدن، الاغ را فقط
      همين نصيب شد كه در جدال شير شد سقط
      عليرضا بدان، تو هم چو آن خرِ مهاجري
      كه هر الاغ راه راه، گورخر نمي شود
      ۷
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      حدود ۱ ماه پیش
      حکایت جالب و زیبایی است خندانک
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنون
      ارسال پاسخ
      عليرضا حكيم
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر شما آقای صادقی
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش

      نمادگرایی یا سمبلیسم (Symbolism) یک مفهوم گسترده است که به استفاده از نمادها برای بیان مفاهیم، ایده‌ها یا احساسات اشاره دارد. این روش در حوزه‌های مختلفی از آموزه های بشری کاربرد دارد.

      مثلا:
      در دین ( صلیب، ستاره ی داوود ، هلال و... )
      در سیاست ( پرچم )
      در اقتصاد ( لوگوی شرکت ها و کارخانجات )


      در ادبیات که البته تا حدودی وامدار فرهنگ جامعه ی خود است، برای توصیف و تفسیر ایده‌های پیچیده یا به جای توصیف مستقیم پديده ها از نماد استفاده می شود. در واقع می توان ادعا کرد که نماد همان استعاره است. که به جای پرداخت مستقیم، به شکلی غیرمستقیم به بیان مقصود می پردازد. این کار هم برای صرفه جویی در بیان است و هم برای زیبایی و هم برای بیان آنچه که فراتر از کلمات هستند.

      مثلا :
      ماه : نماد زیبایی
      خورشید: گرمی و فروغ و هدایت
      درخت: سرزندگی و امید

      حتا رنگ ها نیز می توانند نماد باشند. به شکلی که رنگ سیاه نماد سوگواری ست و رنگ سبز نشان تقدیس.

      برخی حرکات نیز نمادین هستند. رقص برای شادی ست. پشتک وارو زدن نماد هیجان است. بوسیدن نماد دوست داشتن است. حتا این که کجا را ببوسیم هم در فرهنگ ما انسان ها دارای معانی متفاوت است.

      حضور نمادها در زندگی ما آنچنان است که می توان ادعا کرد : انسان حیوانی نمادگراست !!!

      کارل گوستاو یونگ، نمادها را به عنوان ابزاری برای ارتباط بین ناخودآگاه و خودآگاه می‌دانست. چون نمادها فراتر از فرهنگ‌ها و زبان‌ها معنا پیدا می‌کنند. نمادها اغلب الهام‌بخش هستند. یعنی می‌توانند انسان‌ها را به تفکر یا عمل خاصی تحریک و ترغیب نمایند.

      می توانید به کتاب " انسان و سمبل‌هایش" (Man and His Symbols) نگاهی بیندازید که بسیار ارزشمند است و در آن، " کارل گوستاو یونگ " به تحلیل نمادها در رویاها، اسطوره‌ها و ناخودآگاه جمعی پرداخته و تأثیر آن‌ها بر روان انسان را بررسی کرده است.

      در این شعر ما با سه حیوان مواجهیم که هر کدام نماد معنا و مفهومی خاص هستند:
      ۱- خر
      ۲- گورخر
      ۳- شیر


      خر در فرهنگ‌ و ادبیات ما عموما نماد سه چیز است:

      ۱- نماد رنج و بردگی( به علت این که همیشه به کارهای سخت گمارده می شود )

      ۲- نماد ازدیاد ظاهری:

      ( خرپول، خر گوش ، خر مل ( مل= گردن ) خر زور و.... )

      ۳- نماد نادانی:

      هرچند به عنوان یک بچه دهاتی به تجربه دانسته و دریافته ام که خر از گاو و گوسفند و بز و بوقلمون و شتر به مراتب باهوش تر است، اما از دیرباز در ادبیات و گفتار روزمره ی ما ایرانیان، خر  نماد نادانی بوده است.
      مولوی بیشتر از هر شاعری از نماد خر برای توصیف طناز جهالت استفاده کرده است. به غیر از او شاعری به نام " ملا زمانی " در شعر معروف " یکی ابلهی شبچراغی بجست"، خر را نماد عدم قدرت تفکیک گوهر از سنگ، معرفی کرده است. و یا جایی حافظ مخالفان خود را خر می داند:

      شیخم به طنز گفت حرام است می، مخور
      گفتم به چشم، گوش به هر خر نمی کنم

      گورخر نیز در این شعر حکایت همان " مرغ همسایه غاز است " و " آواز دهل از دور خوش است " را دارد. گورخر حیوانی ست که اهلی نمی شود. با این که در گله است، اما کاملا منحصر به فرد است( خطوط پوست هر گورخر با دیگر همنوعانش متفاوت است ) از طرفی گورخر نماد آزادی و رهایی ست و عدم انقیاد و استعمار.

      بنابراین کاملا طبیعی ست اگر خر که خود را به ظاهر امر شبیه گورخر می بیند، جایگاه او را طلب کند. و در این قیاس خرانه، سر خود را بر باد داده و خوراک شیر شود. شیر هم می تواند نماد تقدیر یا دشمن پر زور و فر باشد. و البته خری که طویله را به اعتبار گله ی گورخران وانهد، سرنوشتی جز نابودی نخواهد داشت.

      این شعر با بیانی طنزآمیز و انتقادی داستانی جذاب را روایت می‌کند که مضمون آن تلاش برای فراتر رفتن از محدودیت‌های ذاتی است، اما در نهایت به شکست و بازگشت به حقیقت اولیه می‌انجامد. یعنی هم می تواند به نوعی منتقد محدودیت‌های جامعه باشد که به شکلی کاستی و طبقاتی، ریسک تغییرات را بالا می برد ( تا حدی که دگراندیشی و خریت معادل شوند ) و هم حامی همان محدودیت ها. چرا که آن ها را طبیعی و ذاتی می داند. ما در این شعر شاهد بودیم که خر از فضای بسته و پر از محدودیت "طویله" خسته شده و به دنبال آزادی و رهایی است.
      اما شاعر هشدار می‌دهد که تغییرات سطحی نمی‌توانند حقیقت درونی را تغییر دهند. و ابتدا خر باید خریت را کنار گذاشته و " گورخریت " پیشه کند ! چرا که مواجهه با این واقعیت که " خر نمی تواند بی آن که از خری عبور کند، گورخر شود " ممکن است زمانی رخ دهد که دیگر خیلی دیر است. و دستکم خر باید می دانست که اگر او را به خاطر پاره ای ملاحظات همنشین گورخر ها نموده اند، نباید خود را همآورد شیر بداند.

      اگرچه شعر چیزی میان ترکیب بند و ترجیع بند بود و مثنوی را هم قاتی کرده بود که در واقع از " قالب " به " ملغمه " رسیده و در بسیاری جاها از جاده ی وزن خارج می شد، اما به نظرم شعری بود که حرف های بسیاری برای گفتن داشت. شعری روایی با قدرت طنز و لحن صمیمی شاعری که شگرد بیان حقیقت را به رندی آموخته بود. شعری که با استفاده از تضادها و تقابل‌ها و زیبایی ها و ظرافت های زبانی هم نقدی اجتماعی و سیاسی را در چنته داشت و هم به ما امکان مرور خود را می داد که به راستی مانا را هوس گورخری بود که به دامگه بلا کشاند.

      و من می توانم حالا که به قم رسیده ام ( از ملایر به اینور در حال تایپ اتوبوسی ام ) و فردا قرار است به ابرکوه تشریف ببرم، از شاعر فروتن این کلمات تشکر کنم که نشان داد برای خرها نا زمانی که همچنان اندیشه ای خری دارند، همان طویله امن تر است. چرا که بی اندیشه نمی توان حریف شیرها و گرگ ها شد. چنان که بارها دیدیم و شنیدیم و خواندیم. اما .....‌‌‌


      مانا
      قم ۲۲ آذر ۱۴۰۳
      علی نظری سرمازه
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر مانای ماندگار
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      خجالتمون دادید. عجب نقدی نوشتید! واقعن ممنون از وقتی که گذاشتید و زکات علمی که پرداخت کردید.
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      سپاسگزارم جناب نظری. معرفت شما برای این حقیر، همیشه ثابت شده است خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      ناقابل بود
      و البته به خاطر پرهیز از اطناب کلام، ناچار شدم باقی بحث را به صفحه ای دیگر موکول کنم. احتمالا سراغ شعر آقای اکرمی برم
      یاسر کریمی
      یاسر کریمی
      حدود ۱ ماه پیش
      در‌ودها بر مانای عزیز خندانک
      خسته نباشی و خدا قوت خندانک
      نقد زیبایی بود بر شعر زیبای جناب صادقی خندانک
      موفق باشید خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنونم ازت یاسرجان
      دیشب داخل اتوبوس بودم ( البته هنوزم به مقصد نرسیدم ) و برای خانم غزل آرامش و جناب آقای صادقی، مطالبی را نوشتم. مطلبی هم برای صفحه ی جناب اکرمی آماده کردم که البته چون داخل سواری شدم باید تا ابرکوه صبر کنم و اونجا ایشالا بازبینی و ارسال خواهم کرد
      محمد اکرمی (خسرو)
      محمد اکرمی (خسرو)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب مانای گرامی
      عجب نقد و توضیحات خوب و مفیدی
      دمتون گرم
      ظاهرا قرار سری هم به شهر من ابرکوه بزنید. مقدمتان گلباران
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد اکرمی (خسرو)
      محمد اکرمی (خسرو)
      حدود ۱ ماه پیش
      مایه مباهات بنده است جناب مانا
      خندانک خندانک خندانک
      افسانه نجفی
      افسانه نجفی
      حدود ۱ ماه پیش
      🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      حدود ۱ ماه پیش
      بسیار عالی خندانک خندانک خندانک

      درود بر جناب مانای شاعر خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خسرو عزیز ، نقد را الان تمام کردم. یه دوره بزنم بعد ایشالا کپی می کنم. و چه جالب که نقد در شهر شما نوشته شده. خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      از افسانه خانم و شازده خانم هم متشکرم خندانک
      محمد اکرمی (خسرو)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب صادقی
      حکایت جالب و آموزنده ای هست با زبانی طنازانه
      اگه اشکالات وزنی و قافیه رو هم ویرایش کنید دیگه نور علی نور میشه
      پیروز و دلشاد باشید
      خندانک خندانک خندانک
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام ممنون
      اشکالاتش رو بگید لطفن 🙏
      ارسال پاسخ
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      چون قالبش ترکیبی هست و در قالبهای رایج کلاسیک نمیگنجد اینجا نوشتم.
      محمد باقر انصاری دزفولی
      حدود ۱ ماه پیش
      باعرض سلام
      از شعرهای بسیار زیبای شما
      لذت بیکرانی بردم
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      متشکرم
      ارسال پاسخ
      آوا     صیاد
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب صادقی
      تامل بر انگیز است
      خندانک خندانک خندانک
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنون
      ارسال پاسخ
      فرشید به گزین
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام جناب صادقی دوست گرامی
      قشنگ بود
      از لحاظ مضمون میشه باا شعر سگها و گرکهای اخوان هم مقایسه اس،کرد
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      متشکرم
      ارسال پاسخ
      فرشید به گزین
      حدود ۱ ماه پیش
      البت اونجا سگها خریت نمیکنن

      بخشهایی از شعر م ا ث

      آواز سگها

      زمين سرد است و برف آلوده و تر
      هوا تاريك و توفان خشمناك است
      كشد - مانند گرگان - باد ، زوزه
      ولي ما نيكبختان را چه باك است ؟
      كنار مطبخ ارباب ، آنجا
      بر آن خاك اره هاي نرم خفتن
      چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
      عزيزم گفتم و جانم شنفتن
      وز آن ته مانده هاي سفره خوردن
      و گر آن هم نباشد استخواني
      چه عمر راحتي دنياي خوبي
      چه ارباب عزيز و مهرباني
      ولي شلاق ! اين ديگر بلايي ست
      بلي ، اما تحمل كرد بايد
      درست است اينكه الحق دردناك است
      ولي ارباب آخر رحمش آيد
      گذارد چون فروكش كرد خشمش
      كه سر بر كفش و بر پايش گذاريم
      شمارد زخمهامان را و ما اين
      محبت را غنيمت مي شماريم
      2
      خروشد باد و بارد همچنان برف
      ز سقف كلبه ي بي روزن شب
      شب توفاني سرد زمستان
      زمستان سياه مرگ مركب
      آواز گرگها
      زمين سرد است و برف آلوده و تر
      هوا تاريك و توفان خشمگين است
      كشد - مانند سگها - باد ، زوزه
      زمين و آسمان با ما به كين است
      شب و كولاك رعب انگيز و

      خلاصه میرسه به اونجا که میگه
      ولیکن عزت ازادگی را نگهبانیم ...

      زنده باشید خندانک
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      عالی
      ارسال پاسخ
      فرشید به گزین
      حدود ۱ ماه پیش
      واقعا شعر اخوان نمونه بی نقص شعر نیمایی است به لحاظ شکل
      محسن گودرزی
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام بر شما استاد طنز نویس
      وتشکر بعد از مدت ها از ته دل خندیدم
      اینقدر حر تو خر شد که عر عر م گرفت.
      شب جمعه روح استاد اخوان هم به پرواز درآمد .البته این طنزش بود.
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنونم
      ارسال پاسخ
      محمدرضا آزادبخت
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک
      محمد شریف صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود. شعرتان را دیدم و برای یکی از دوستانی که همان لحظه کنارم بودند خواندم. بسیار زیبا بود و البته باز برای تفاسیر متعدد. و مرا همزمان یاد چند حکایت انداخت.
      خوبی این داستان این است که قضاوت های متعددی می توان برای آن کرد و از زاویه های متعدد به آن نگاه کرد.
      نقد آقای مانا هم مثل همیشه بسیار عالی و روشنگر بود.
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنون
      ارسال پاسخ
      محمد شریف صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنون از آقای به گزین بابت اشاره به شعر فوق العاده اخوان
      محسن گودرزی
      حدود ۱ ماه پیش
      خر" در زبان پارسی از جایگاه رفیعی برخوردار است و در گذشته نام یکی از اساطیر کهن شاهنامه بود که اعراب به خاطر عنادی که با زبان پارسی داشتند بعد از حمله به ایران این نام ارجمند را بر روی زبان نفهم ترین حیوان عالم نهادند.هنوز هم در اصفهان به عنوان بزرگ و دانشمند خطاب میشود.بیایید فارسی را پاس بداریم.
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام جناب گودرزی عزیز
      باهاتون موافقم خندانک
      ارسال پاسخ
      محسن گودرزی
      محسن گودرزی
      حدود ۱ ماه پیش
      استاد مانا عزیز خوشحالم که شما موافق بنده هستید
      ولی در مورد نماد و نماد گرایی خدمتتان عرض کنم که نماد گرایی بدون داشتن اطلاعات کافی باعث پراکنده گویی خواهد شد و به شما پیشنهاد میکنم در مورد توت یا توتیسم مطالعاتی بفرمایید تا نماد گرایی برایتان راحت شود.
      علیرضا صادقی
      علیرضا صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنون از نظرتون. البته درباره دخالت اعراب در ایجاد معنی استعاری خر نظری ندارم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2