خیلی مرسی که اجازه دادی...
راستش بنظرم باید او رو در بندهای اول که برمیگرده به علی چپ برداری... با گذاشتن او.... بند زباله معطوف به یه نفر میشه و علی چپ هم یه نفر...
در حالی که من علی چپ رو استعاره از خیلی چیزا دیدم، دنیایی که چیزی سر جاش نیست، آدمای بیچاره و...
سر همین با خودم گفتم اگه برداریم کلیتر و جامع تر به مسئله ترقی و غیره نگاه کردیم... البته این نظر کاملا شخصیه و ممکنه اشتب باشه ولی چون شعرتو دوست داشتم گفتم بهت بگم
ممنونم از توجهت به نظر شاید درست شاید نادرستم
درون کوچه های بن بستِ علی چپ،
مسیر آینده، به زباله دان تقدیری افتاد
آخرین پله ترقی
پلاستیک نوشابه ای آویزان
از شانههای چرخدستیای گرسنه
که به دنبال تکهنانی
به در و دیوار هر خیابانی می زد
خود را...
بوی کهنگی چشمانش
آسمان را سیراب میکرد
و زمین را خشک...
در هیاهوی امواج موشکها
در رادیو «سلام عروسکها»
پخش میشد:
"بنا به گزارشات خبرگزاری کلاغ ها
از مرفهین بی درد، دعوت شده
آشیانهی گربهها را
با بال و پر کبوترها
بازسازی نکنند " !
چقدر اقساط وام قضاوت سنگین است!...
کاش، گلی از لای خاکسترهای معبد
شکوفه دهد
کاش، ضامن حیات وجدان
پروانه ها بودند
کاش
چرتکه ی اندیشه ی ما
یک حلقه بیشتر
به نام" انسانیت" داشت...
اینجا
خداوند را
به عنوان ضامن شادی دلها
نمیپذیرند...
صدای نوازش ِ بهار
من
صدای کوچ ِ زمستان
درود برخواهری گلم شاهزاده خانوم عزیزم
کوتاه اما بسیارزیبا ودلبرانه بود
تصویرسازی زیبایی داشت شعرتون
ان شاالله که چرخ زندگیت
همیشه برمدارعشق وآرامش بچرخد نازنینم