زرین قَلم بیاغاز، سرنای نیک آواز
در پهنه های دیلم، در بیکرانه ی ساز
دُر سخن گرانست، در سایه ای پر از ناز
شهریورست جانا، فصل شکوه اعجاز
می آیم از ورای نادیده های فردا
میرویم از صلابت، از خوشه های دریا
از قصر عطر یار و پیراهن فرشته
در سینه ام نهفته، صد آفتاب رؤیا
با گله های رقصان در دره ی مه اندود
ردیست تا پرنده ، پاییز_باد جارو
شرح درخت اربه، سرخ لبان فرداست
دالان روح امواج، بر کوهسار جادو
از زنبق سپیده، جانی به لب رسیده
شیرینْ بیان زیبا، در بوسه ای دمیده
مهرست و آفریدون، پیداست تا قصیده
بر آیه آیه ی ابر ،قرص طلا تپیده
ماهی پولکین بر، در برکه اش شناور
سیمین و گلبهی فام، با عشوه های دلبر
در باغهای باران، سبزست هر صنوبر
از هوش بکر عشاق ، زردست پای منبر
شوکای تشنه نوشد از نبض مهرآیین
دخت انار خندد ،با عهد و مهر دیرین
از پیله های پوکی ، هستی کجا بروید
از تیرهای بی مغز، از صورتی پر از چین؟!
شِکرْ سرود آئیل ، در رؤیت ستاره
پوشال زادن محض، با خشت پاره پاره؟!
پروین به راز اندوخت، صدها سبد اشاره
داغست نام عشاق، در هر زبان، شراره
.
.
.
آوای قوی برفین، مستوجب شنیدن
در بوته های نی ریز، رقص شبانه دیدن
سنگین ِ پلک معشوق، محض نوازش دوست
تا بیکرانه بوسه، تا پای جان، رسیدن.....!!
شهریــــورماه 1403