شب عاشورا بود و باران شلاقی می بارید
تو مسجد مراسم یادبود عزیزی بود
تا ساعت 11 طول کشید
و بعد؛ همه یکی یکی رفتن
چندنفریم تعارفی زدن
گفتم: بیا تا دیروقت نشده ب منزل یکی از بستگان برویم
قبول نکرد
رفتیم قدمگاه
هنوز چندنفری اونجا بودن
زیارتی کردیم و دعایی
اون چندنفرم درحال ترک محل بودن
دقایقی بعد
متولی برای قفل کردن در قدمگاه اومد
مستأصل شده بودیم
گفتیم جایی نداریم بریم!
گفت دنبالم بیایین اتاقی بهتون میدم
اتاقی بزرگ با شیشه های شکسته
انتهای اتاق، تلی از انواع پتو ریخته بود
پتوهایی ک آخرین تن پوش امواتی بود ک به خاک سپرده بودن
و کلی خرت و پرت های دیگه
از متولی خواستیم وسیله گرمایشی یا پتویی بهمون بده
برامون آورد؛ هیتر درب و داغونی با یه المنت سالم
و پتویی ک شاید از همون...؟!
شب و سکوت قبرستان و بورانی ک ادامه داشت
صدای باد در گوش گورستان می پیچید
از پنجرهی شیشه شکسته،
نگاهی ب بیرون انداختم
مرده شورخونه بود و آمبولانسی قراضه جلوش پارک کرده بودن
شب وهم انگیزی بود
چندنفر تو عمرشون ممکنه همچنین شبی را تجربه کنن؟!
ناچار خوابیدیم با روکشی از پتوهای مردگان
البته خواب ک چه عرض کنم،
لبریز هراس، در خود مچاله شدیم
بالاخره صبح شد و باران بند آمده بود
از اتاق خارج شدم
هوا تلطیف شده بود و سرمای جانبخشی در گورستان بیجان جریان داشت!
دیگه نمی ترسیدم
فاتحهی اهل قبور خواندم
میان قبور قدیمی دنبال آشنایی می گشتم
و چندین آشنا را یافتم
ب قسمت جدید رفتیم و یاد عزیزی را تازه کردیم
از متولی تشکر کردیم و خارج شدیم
و زدیم ب دل جاده زندگی
با خاطره ای گس و خیال اینکه؛
بار بعدی ک در گورستان خواهم خفت؛ چقدر خواهم ترسید؟!
شبی ک در گورستان خوابیدم!
#مینافتحی(آفاق)
سلامم مهربان مادر بزرگوارم بانوفتحی عزیز
استادبانوجان ترسِ انسان از عدمِ آگاهی و از بی اطلاعی اش از موقعیت موجود پیش میاید مثلاً چون ما نمی دانیم در تاریکی یا در قبر و عالَمِ آخرت چه خبر است از آن می ترسیم و حسِ تنهایی و غربت می کنیم اما اگر بر آن آیه ی قرآن که می گوید هرکجاباشید خداباشماست ؛ بادقت دل ببندیم و خدارا که آفریننده ی نور است در وجودمان حس کنیم از هیچ چیز نمی ترسیم چون او نگهبان ماست و از همه بزرگتر و قدرتمندتر است . بنابراین بایست در هرشرایطی به یکتای بی همتا توکّل نمود و معتقدم تاریکی اصلاً وجود ندارد بلکه تاریکی همان نورِ ضعیف شده است که اگر بر تاریکی ، نوربتابانیم در واقع نوربودنِ تاریکی را تقویت نموده ایم و ای کاش با همّت شهرداری ها و مسئولین محترم ، این عمل در قبرستان ها و فضاهای تاریک همه جا با ریسهبندی و چراغ کِشی در شب ها ، نورانی باشد . آنگاه نه تنها ترسناک نمی شود بلکه مردم عینِ پروانه دورِ نور جمع می شوند
تیکِ نقدتان خاموش است
وگرنه به وِرّاجی ام ادامه داده و بیشتر مینوشتم 😊
سلامت و دلشاد و سربلند باشید
درپناه حق