سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شال آشنا

        شعری از

        دنیا کیانی(قاصدک)

        از دفتر قاصدک تنهایی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳ تير ۱۴۰۳ ۲۲:۵۳ شماره ثبت ۱۳۰۸۲۵
          بازدید : ۱۴۰   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دنیا کیانی(قاصدک)
        آخرین اشعار ناب دنیا کیانی(قاصدک)

        "شال آشنا "
        فنجان قهوه را روی میز گذاشتم و نشستم. 
        هرچند قدیمی اما جای دنج و آرامی بود. 
        هنوز همه چیز رنگ و بوی گذشته را داشت، دیوارها، نقاشی ها، میز و صندلی ها.... هوای بیرون ابری و بارانی بود... 
        چشم هایم را روی هم گذاشتم و سرم را به دیوار کنار پنجره تکیه دادم. 
        لحظه ایی احساس کردم کسی نگاهم میکند! 
        آرام چشم هایم را باز کردم، چقدر چهره اش برایم آشنا بود! سپیدی موهایش،خط های روی صورتش، لبخند نجیبش... در حالی که او را نمیشناختم. با تمام وجود نگاهم میکرد! بی اختیار به رویش لبخند زدم و دوباره سرم را به دیوار تکیه دادم.
        با خودم گفتم: چرا اینگونه نگاهم میکند؟ 
        یعنی مرا میشناسد؟ عجیب بود یک ثانیه هم از من چشم بر نمی داشت... 
        ساعتی گذشت و من متوجه گذر زمان نشدم. هوا رو به تاریکی میرفت و من هنوز نجا نشسته بودم،نمیدانم چه چیزی مرا نگه داشته بود،به خودم آمدم، پیرمرد را نمیدیدم! با عجله بیرون دویدم، اما او رفته بود... 
        برگشتم تا وسایلم را بردارم، که چیزی نگاهم را دزدید...روی میزی که پیرمرد نشسته بود، یادداشتی دیدم، احساس کردم برای من است! 
        شروع کردم به خواندن: 
        سالها پیش عاشق دختری شدم، که درست شبیه تو بود! 
        چشم هایش،لبخندش، موج موهایش... 
        کوتاه برایت بگویم قسمت من نشد... 
        سالها میگذرد پیرشده ام، گاهی فراموش میکنم، باید از کدام مسیر به خانه برگردم. گاهی فراموش میکنم وسایلم را کجا گذاشته ام،اما هنوز به خاطر دارم، اولین باری که او را دیدم، جای تو نشسته بود. شال گردنش درست شبیه شال تو بود، اتفاقا آن روز هم مثل امروز هوا بارانی بود...
        در طول این سالها تنها آرزویم این بود، ای کاش یک بار دیگر اورا ببینم 
        و تو امروز مرا به آرزویم رساندی... 
        دخترم نمیدانم تو که هستی! اما من در چشمهای تو کسی را دیدم 
        که موهایم در انتظار دوباره دیدنش سپید شد! 
        اشک هایم را پاک کردم! 
        میدانی من آن شال گردن را از صندوقچه مادربزرگم برداشته بودم....
        نویسنده: دنیاکیانی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۵ تير ۱۴۰۳ ۱۵:۳۳
        آخی... چه باحال خندانک خندانک
        آفرین خندانک
        همین اتفاق چند وقت پیش برای منم افتاد منتها تهش مثل برای شما نبود خندانک یعنی فقط یادآور خاطرات دوران جوانی اون شخص شده بودم با دختری که دوستش داشت و شبیه من بود... خندانک
        هی حسرت می‌خورد... تهش گفت اینهمه شباهت واقعنی عجیبعهعع خندانک
        اما شُک آخر نوشته‌تون هر چند خلاقانه نبود و بارها چه در فیلم یا کتاب... این اتفاقات افتاده اما باز نحوه بیان‌تون حس تکراری بودنش‌رو گرفته بود خندانک خندانک و همون شُکی که انگاری بار اولعععع که همچین چیزی‌رو می‌شنویم بهم دست داد خندانک
        که این برمی‌گرده به مهارت نویسندگی شما... خندانک خندانک
        درودتان خندانک
        موفق باشیدتان خندانک

        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۶ تير ۱۴۰۳ ۰۰:۰۵
        این متن فوق العاده قوی بود
        انقدر درست بود که در پایان وقتی دیدم خودتان نوشتید حیرت کردم

        تمام قد برایتان با تواضع و احترام دست می زنم برای آفرینش چنین اثر هنری زیبا خندانک
        دنیا کیانی(قاصدک)
        چهارشنبه ۶ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۰۷
        سپاسگذارم از لطف و محبت شما 🙏🏻🌹باعث افتخار که نوشته های من مورد قبول شما بزرگواران اهل قلم قرار بگیره 🌺
        مهدیس رحمانی
        پنجشنبه ۷ تير ۱۴۰۳ ۰۹:۴۴
        درود بانو کیانی عزیز
        خیلی زیبا بود خندانک خندانک
        قلمتان همواره نویسا خندانک
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۲ شهريور ۱۴۰۳ ۰۰:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8