يکشنبه ۲ دی
پسر شعری از نیما اسدی
از دفتر لعنتی جان نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۲۳:۱۴ شماره ثبت ۱۲۹۷۱۹
بازدید : ۱۹۴ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب نیما اسدی
|
خواب دیدم دلیرتر بودم
بین پیکار خیر و شر بودم
فعلاتن مفاعلن فعلن
روی این وزن در خطر بودم
قصد کردم دو خط ترانه... نشد
و غزلهای عاشقانه نشد
شعرهایم که جاودانه نشد
همهی عمر در به در بودم
برگیام که دچار پاییزم
باد؟ نه...با اشاره میریزم
خواستم تا دوباره برخیزم
نه... همیشه نظارهگر بودم
چشمها را به روی غم بستم
این نشان خداست در دستم
غرق در خاطرات خود هستم
جلوی خانهی پدر بودم
چشم بر هم زدم اسیر شدم
در جوانی ببین که پیر شدم
عشق، احساس مالکیت بود
مالک چشمهای تر بودم
قسمم داد عاشقت هستم
به همین قولهاش دل بستم
نقش من توی رابطه با او؟
من برایش همیشه در بودم
ته چاهم تمیز خواهم شد؟
مثل یوسف عزیز خواهم شد؟
باید از نیل میگذشتم، عشق
مرد میخواست، من پسر بودم
#نیما_اسدی
#نیمااسدی
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما و دیگر دوستانی لطف داشتن ممنونم برای وقتی که گذاشتین و به خطخطیهام اعتبار بخشیدین | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشی بود